انقلاب مشروطيت در سلماس
انقلاب مشروطيت در سلماس
دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني
انقلاب مشروطيت آذربايجان در مطالعات تاريخي آذربايجان عمدتاً در قالب حركتهاي مردمي آذربايجان عليه حكومت استبداد وقت بيان مي گردد ولي از نقطه نظر تمدن و قوانين آن به شكل ديگري قبل بيان است به شكل كاملاً ساده را مي توان گفت اين انقلاب نتيجة تلاش ملّت آذربايجان براي زندگي بهتر در ساية قانون و قانون مداري بود. انقلاب مشروطيت آذربايجان محصول حماسة تمام آذربايجان مي باشد حماسه اي كه آذربايجان آفريد نه ولي ديگران صاحب آن شدند . سلماس يكي از ولايت هاي مشهور آذربايجان و مركز آن ديلمقان از جمله مراكز مهم تجارتي آذربايجان محسوب مي شود . موقعيت ممتاز سلماس باعث شده بود تجارت به يكي از پيشه هاي اصلي منطقه درآيد. تجارت باكو ، تفليس و استانبول در ديلمقان و آذربايجان از رونق خاصي برخودار بود و از ديگر سو همانندي فرهنگي مثلث باكو ، تبريز و استانبول سپ شده بود رفت و آمد بين سه رأس مثلث بيشتر بود بطوريكه روس ارس يكي از پر رفت و آمد ترين محل عبور در آذربايجان محسوب مي شد . براي اين مردمان كه ابتدايي ترين حقوق بشري بي بهره بودند سيستم منظم حكومتي حكومتي ، دواير مختلف دولتي ، مناظر عجيب از سيستم فرهنگي ، اداري منطقه بسيار عجيب مي نمود و بسياري از آن اين موضوع را بسان سوالي براي خود مي دانستنند كه چرا ما در عين همانند ملّي از فاميلهايمان عقب هستيم . در سلماس گروهي از اين بازرگانان و روشنفكران اروپا ديده كه عمدتاً همفكر بودند به تدريج باهم آشنا شده و از اوضاع نا بسامان اين سوي ارس صحبت مي كردند .شهيد ميرزا سعيد سلماسي اولين و جوانترين عضو اين گروه 14 نفره از اولين مشروطه خواهان سلماس بود . اينان به تدريج به متشكل كردن فعاليتهاي خود پرداختند ولي چون جلسات اينان به حكومت سلماس گزارش داده شد براي روي گم كردن جلسات مترقي خود را پر از مراسم روضه و مرثيه برگزاري مي كردند . اين وضع تا اعلام رسمي مشروطيت ادامه داشت. ميرزا سعيد سلماسي ، ميرزا محمود غني زاده سلماسي ، ميرزا عبدالرضا پياميار ، حاجي پيشنماز سلماسي و برادرش صدرالاسلام ، بلال آقاي كهته شهري از جمله اعضاي فعال اين كميته فعلاً بي خبريم.
هر از اعلام مشروطيت توسط مظفر الدينشاه قاجار بلافاصله تلگراف اين فرمان به سلماس اطلاع داده شده و شهيدميرزا سعيد سلماسي كه تازه از تفليس رسيده بود با هيجان هر چه تمامتر مردم را به مسجد ديلمقان فراخوانده و متن تلگراف را به مردم فهيم سلماس اطلاع داد ( مرداد 1285 شمسي ) . مردم پس از اطلاع از مضمون تلگراف شاديها نمودند و بدين ترتيب جشنهاي پيروزي مردم در سلماس آغاز شد. مردم سلماس هر روز در جلساتي شركت كردند و براي پيشرفت امور شهرستان همكاري هايي مي كردند . در روزنامة ملي چاپ تبريز به تاريخ 22 شوال 1325 (1285 شمسي) مي خوانيم :
« اهالي سلماس مي خواهند يك جمعيت خيريه تشكيل داده هفته چند روز براي نشر معارف و تربيت ندارس و مكاتب و رواج استالة داخله و تأسيس مطبعه صحبت و مذاكره نمايند »0گفتني است ميرزا سعيد سلماسي پس از بازگشت از تفليس و باكو و چاپخانه اي خريداري كرده و به تبريز آورده بود وي ضمن ملاقات با سران فرقه اتحاد و ترقي عثماني با ناجي بيك از بزرگان اتحاد و ترقي آشنا شده بود و قرار بر اين شده بود كه ناجي بيك سياستمدار و در عين حال اديب مشهور عثماني جهت تدريس به سلماس بيايد. ناجي بيك در سال 1285 شمسي با هزينه ميرزا سعيد سلماسي از پاريس به روسيه و از آنجا به تفليس و از تفليس به ديلمقان وارد و مديريت و معلمي مدرسه «سعيديه» سلماس را بر عهده گرفت . پاره اي از درس هاي اين مدرسه به تركي تدريس مي شد. مدرسة سعيديه سلماس اولين مدرسه به سبك نوين در سلماس محسوب مي شود. چاپخانه بسيار مجهزي كه ميرزا سعيد از تفليس خريداري كرده بود توسط انجمن سلماس بر تبريز واگذار گرديدند تا در آنجا در خدمت مشروطه آذربايجان باشد. اين چاپخانه كه « اميد تري » نام داشت در جنگهاي داخلي تبريز لطمه فراوان ديد.
در محرم سال 1325 (مهر/ آبان 1285 شمسي ) انجمن ملي سلماس تحت رياست حاجي پيشناز سلماسي و با عضويت ميرزا سعيد سلماسي ، حبيب آقا ، ميرزا محمود غني زاده ، ميرزا عبدالراق پياميار ، حاج قاسم آقا بابايئف ،
صدر العلما و اكبري و چند نفر ديگر آغاز كار مي كند . در همين زمان نيز مجلس « صلحيه » سلماس در ديلمقان تأسيس مي شود كه به دعاوي مردم سلماس رسيدگي مي كرد . بعدها ميرزا محمود غني زاده سلماسي به رياست عدليه سلماس منصوب مي شود ( سال 1286 شمسي ) . شور و شوق مردم آذربايجان در جانبازي در راه استقلال و حمايت حد و حصري نداشت ولي كارشكني افراد مرتجع مانعي جدي در برابر اين اقدامات محسوب مي شد . در نشرية جريدة ملّي چاپ تبريز به شمارة 36 سال اول 13 ذي حجه 1324 در مكتوبي از سلماس به مستبدين آمده است . « اي آن كساني كه طرفدار استبداد هستيد شما را مخاطب كرده مي گوئيم البته از واقعة غم و اندوز و واقعة جگر سوز طهران كه سر خيل مجاهدين از طايفة جليله علما و سادات بود واقف هستيد كه چه جان نثاريها كردند و چه نوع جهاد في سبيل الله نمودند تا اين ملّت اسير را از زنجير اسارت رهانيدند و اين كم شدة بادِه ذلت را به سر منزل عزت و سعادت رسانيدند . حال شما مي خواهيد كه ريشه خشك شده و استبداد را آبياري نماييد و بيرق ظلم و ستم را بر اندازيد. اوف بر اين اسلاميت شما . بلي از ماست كه بر ماست و حال آتكه سوراخ دعا را گم كرده ايد و اگر نمي دانيد كه اگر هزاره ها و بل كرورها مثل مثل شما بي انصافان طرفداران مستبدان باشند بازهم نايل مقصود نخواهند شد زيرا كه زمان زمان ديگر است طبيعت چشمهاي اهالي را تماماً بينا و گوشهايشان را شنوا كرده است ... خلاصه مقصود از اخطار نامه مختصر آن است كه مشتبه شده از حد خودتان تجاوز ننمائيد و باعث كتكاري نباشد و حكمي خارج از وظيفه ننمائيد الا اسم به اسم نوشته و مفتضحتان مي نمايم .
امضا مجاهد في سبيل الله
موقع تعطيلي مشروطه توسط محمد عليشاه مردم سلماس با تلگرافي اجراي اصول مشروطه توسط شاه را خواستار بودند متن تلگراف انجمن سلماس بدين شرح است « توسط جناب ارودبادي ، حضور مبارك حضرات محترمين ، اعضاي مقدس انجمن ملّي تبريز دامت تأئيداتهم . تأخير وصول قانون اساسي مهيج اهالي گرديده و انقلاب فوق العاده در نظر است . عموماً استدعاي قانون اساسي را نموده و عموم اهالي مجاهد تمام جانفشاني و اقدامات را حاضرند علاج اسكات و تكليف معين فرماييد ، تلگراف ، مجلس شوراي كبري ملي شيد الله اركان مخابره و عرضي شد ، انجمن ملي سلماس «روزنامه انجمن شمارة 85 ، 8 ربيع الثاني 1325 ق ).
با تعطيل مشروطه مستبدين نيز پروبال گرفته و به شرارت مي پرداختند . هر روز از شرارت هاي اكراد در سلماس به تبريز و انجمن ايالتي آذربايجان خبرهايي ارسال مي شد . آذربايجان در جنگ داخلي مي سوخت سلماس نيز بالاخره به بلا گرفتار شد . بدين ترتيب كه اواخر سال 1325 قمري سعيد الممالك براي تنظيم اهداف مشروطيت از تبريز وارد سلماس شده در ديلمقان اقامت نموده و مجاهدين را تشويق مي كرد . وي پس از چندي پس از دادن دستورات لازم با سواره هاي خود به طرف تبريز مراجعت كرد. بعد از حركت او رؤساي مجلس سلماس ، اهالي را فرداً به فرد به مجلس دعوت كرده و براي مشروطه بيعت مي گرفتند هر كس كه قبول مشروطه نمي كرد از شهر تبلعيد مي كردند مثلاً حاجي عباس سلماسي كه قبول مشرذوطيت نمي كرد از سلماس نفي بلد كردند. در انتهاي مجادله ناگاه گلوله اي در رفته و يكي از مجاهدين مجروح شد . مجاهدين سلماس عصباني شده وي را گرفته به دار آويختند همين عمل سبب تشديد خصومات بين استبداد و مشروطه خواهان شد و آشوب ديلمقان و كهنه شهر را فرا گرفت . جمعي از اشرار تفنگ به دست در راهها اذيت و آزار مي نمودند . راهها بسته شد و دروازه هاي ديلمقان بسته مسدود گرديد و و كسي را قدرت نبود از شهر به روستاهاي اطراف برود . مجاهدين ديلمقان نيز شب و روز در برجهاي قلعة ديلمقان مشغول پاسباني بودند . روزي پانصد نفر مسلح از اهالي كهنه شهر براي پراكندن مجاهدين به ديلمقان حمله كردند و در گيري سختي در مي گيرد كه با وساطت بزرگان روستاي « ساورا » آتش اين فتنه و برادر كشي فروكش مي كند ولي مدت دو ماه تمام استراحت به مجاهدين سلماس حرام مي شود و شب روز در حصار شهر كشيك مي دهند . انجمن ايالتي نگران اوضاع سلماس بود .بنابراين تلگراف زير را به سلماس مخابره كردند « جناب حاجي پيشنماز ، مكرر اخبار انجمن نموده و اكيداً مي نويسيم كه هر گاه به مجرد وصول اين تلگراف بانيان اين مفسره و قتل را گرفتند و تسليم حكومت نموديد و نوشته رضايت و اسكات اولياي دم و راپورت گرفتاري جبس مرتكبين به انجمن مقدس رسيد فبها و الا صريحاً مي نويسم كه شخص جنابعالي مسئولا اين قضيه هستيد و مؤاخذة سخت خواهيد شد .
انجمن ايالتي تبريز
ولي آشوب در سلماس ادامه داشت تا اينكه با صلاحديد انجمن تبريز و حسب تلگرافهاي مكرر اهالي كهنه شهر « آقا ميرمحمد تقي آقا » روزپنج شنبه 9 صفر 1326 قمري عازم سلماس شد و بلافاصله به روستاي ساورا دفته و در آنجا رؤساي دو طرف حاظر و بعد از مجادله و مشاجرة طولاني صلح و صفا در سلماس برقرار شد و با اين حال هر از چندي دوباره جمعي از كهنه شهريان كه با مشروطه همراه نبودند به روستاي اهروان ريخته و اموال و دارايي مردم آنجا را غارت نمودند و مردم اهروان نيز به ديلمقان پناهنده شدند و كسي ياراي دفع شر از منطقة سلماس را نبود.
در اواخر سال 1326قمري جمعي از اهالي سلماس به وان عثماني رفته و اعزام گروهي از عسگرهاي عثماني را براي حفظ و حراست از اموال خويش خواستار شدند .اوايل بهار 1287 شمسي دويست نفر از قواي عثماني از حدود وان به قلعة ديلمان وارد و به گرمي از سوي اهالي شهر مورد استقبال قرار گرفته و با طبل و ناي به عزّت و احترام تمام داخل شهر نمودند . در اين موقع مشروطه خواهان همه در گوشه و كنار منزوي شده و اختلاف دسته هاي مختلف مرتفع گرديد.
اواخر سال 1326 قمري سعيد الممالك از طرف انجمن تبريز به حكومت خوي و سلماس انتخاب شد . وي با چند سواره وارد ديلمقان شده و از هر طرف مجاهدين را دور خود جمع نمود تا اينكه شبي به قواي عثمان مقيم سلماس شبيخون زده چهار سرباز عثماني را كشت و سه نفر را زخمي كردند و سپس از شهر گريختند. نزديك طلوع نيز مجاهدين نيز از ديلمقان فرار كردند . اهالي ديلمقان در انجمن گرد آمده و با تقديم نامه اي به كنسولگري عثماني از واقعة فوق اظهار تأسف و عذرخواهي نموده و ناخشنودي خود را از اقدامات
سعيد الممالك پديد آورندة حادثة مذكور اظهار نمودند و بلافاصله مورد موافقت سر عسگر عثماني قرار گرفت و غائله ختم شد . به گزارش مخبر روزنامة ترقي چاپ باكو يعني محمد امين رسول زاده كه بعداً اولين رئيس جمهور آذربايجان شد خواهش اهالي سلماس تا تعيين حاكم سلماس از طرف دولت ، شهنبدر عثماني شهر را اداره خواهد كرد.
با تعيين عين الدوله به حكومت آذربايجان و سپهدار تنكابني به سمت رئيس كل قشون آذربايجان مشروطه در آذربايجان سير قهقرايي پيدا كرد و جنگهاي داخلي تبريز شروع شد. حكومت ماكو ، خوي و سلماس به سردار ماكو « اقبال السلطنه » تفويض شد و وي نيز « حسام ديوان » را به حكومت سلماس فرستاد و سواران سردار ماكو در شهر ديلمقان به جگون در آمدند . اكثر مشروطه خواهان سلماس از شهر مهاجرت كردند؛ ميرزا سعيد سلماسي به استانبول رفته و در آنجا به مبارزات خود ادامه داد ، حاجي پيش نماز سلماسي به قره باغ رفت و
بعضي ها نيز در منازل خود ماندند . حسام ديوان پس از تصرف ديلمقان انجمن سلماس ، مجلي صلحية سلماس را تعطيل و دستور تعطيل و غارت مدرسه سعيديه را صادر كرد و بعدها اموال اين مدرسه سر از از بازارهاي خوي و ماكو در آورد. ناجي بيك و معلمان اين مدرسه دستگير و زنداني شدند و شخص ناجي بيك به اعدام محكوم شد ولي كنسول عثماني در خوي او را آزاد كرده و به استانبول فرستاد . سواران حسام ديوان ماكويي پول هاي گزافي از اهالي سلماس مي گرفتند و به عناوين مختلف آنان را مورد آزار و اذيت قرار مي دادند ولي اين امر ديري نپائيد و به همت مردم تبريز ، تبريز پيروز شد و مستبدين به تدريج عقب نشيني كردند .23 آبان 1287 شمسي مجاهدين سلماس به رهبري حاجي پيش نماز سلماسي به ديلمقان حمله كرده و از آنجايي كه شهر در تصرف
سواره هاي حكومت بود و قالا قاپي هاي ديلمقان كاملاً مسرور بود از محل ورود آب به داخل شهر آمدند و صداي شليك تفنگ از هر طرف بلند شد.
مشروطه خواهان ديلمقان كه قبلاً از حملة پيشنماز مطلع شده بودند نيز به ياري وي آمده و چند نفر از سواره هاي ماكو را به قتل رسانيدند ، حسام ديوان با وحشت و اضطراب از خواب برخاسته و در تاريكي شب اموال و اشيا را گذاشت خود و عيالش سوار بر اسب برهنه به طرف ماكو فرار نمودند . حيدر خان امير تومان و حميد السلطنه پسر سردار ماكو كه مأمور محافظت از قلعة ديلمقان بود نيز ديلمقان را رها كرده بدين ترتيب شهر به تصرف مشروطه خواهان در آمد و دوباره انجمن در سلماس برقرار شد.
اقبال السلطنه سردار ماكو چون از تصرف سلماس توسط مشروطه خواهان آگاهي يافت سپاهي از ماكو به سر كردگي عزو خان و همراهي اسماعيل سيميقو
SIMITGO به سه هزاز سواره و پياده به سلماس فرستاد . نعمت الله خان ايلخاني (نمو خان) نيز با 500 سوار ميلان به آنها پيوست . مجاهدين سلماس چون خبر حملة قواي استبداد را شنيدند به سركردگي حاجي پيش نماز سلماسي
به همراه جمعي از مجاهدين باكو و تفليس به طرف خوي حركت كردند و در نزديكي روستاي اوربان با قواي استبداد به مقابله نمودند كه شكست خورده به طرف قلعة ديلمقان پناهنده شدند . عزوخان نيز سرمست از پيروزي به غارت مغانجوق و سره مئريك پرداخته ، به طرف كهنه شهر ملك شخصي محمد عليشاه قاجار حركت نمود و كهنه شهر مركز اردوي استبداد گرديد. هر روز چند توپ به ديلمقان شليك مي شد اهالي ديلمقان نيز در مقابل حملة عزوخان مقاومت كرده و توپ كهنه را بر روي برجها كشيده و يك شبانه روز مشغول جنگ بودند تا اينكه خبر رسيدن قواي كمكي به فرماندهي نوراله خان يكاني و قوچعليخان به سلماس رسيد و شبانه عزوخان به ماكو عقب نشست . خبر محاصره ديلمقان ، انجمن تبريز را وادار به ارسال قواي كمكي به سلماس نمود ولي اين قواي وقتي رسيدند كه جنگ خانمه يافته بود .
از آن سو حيدر خان عمو اوغلي نيز كه از طرف فرقة اجتماعيون – عاميون مركز پاكسازي خوي از ضد انقلابيون شده بود مأمور ساماندهي اوضاع خوي شد . سلماس در دسن مجاهدين بود و اطراف خوي در استبداد . درگيري هاي روزانه مجاهدين و مستبدين در خوي مردم آذربايجان را نگران كرده بود تا اينكه مجاهدين آذربايجان تصميم به آزادي خوي گرفتند . ميرزا سعيد سلماسي كه به تازگي از استانبول بازگشته بود با تعدادي از جوانان عثماني عضو فرقة اتحاد و ترقي عثماني به فرماندهي خليل پاشا عموي ائور پاشا وزير جنگ عثماني به كمك آزاديخواهان و مجاهدين خوي آمده و سپس تصميم به گشودن راه خوي به تبريز گرفتند در 18 اسفند 1287 شمسي در جنگي ما بين مجاهدين مشروطه خواه مركب از آذربايجانيان و عثماني ها و مستبدين مركب از قشون سردار ماكو و اكراد عشاير ، متأسفانه ميرزا سعيد سلماسي شاعر ، ژورناليست ، آزاديخواه ، باني شعر نو در آذربايجان و ملل شرق (زبان فارسي) ، باني اولين مدرسه سبك نوين در سلماس ، عضو انجمن مشروطة سلماس ، باني اولين كتابخانه عمومي سلماس
باني اولين صندوق خيرية سلماس ، باني اولين قرائتخانه عمومي سلماس در سن 21 سالگي در كمال نا باوري به شهادت رسيد و عموم آزاديخواهان آذربايجان و عثماني را متأثر نمود ، شهادت وي در روزنامه هاي آذربايجان و عثمان بازتاب فراواني داشت . پس از چندي قشون سردار ماكو عقب نشيني كرده و بحران خوي فرو نشست.
در سلماس موقعيت مجاهدين مستحكمتر شد و كار به جايي رسيد كه حاجي پيشنماز سلماسي تصميم به كمك به تبريز نمود و از سلماس به گونئي حمله كرد و در 25 اسفند 1287 شمسي آنجا را متصرف شد . در تبريز در كوران جنگ داخلي اميد فراواني به قشون سلماس داشتند و عليرغم تلاش فراوان حاجي پيشنماز سلماسي قشون سلماس نتوانست از گونئي گام فراتر نهد تا اينكه در 19 ارديبهشت 1288 شمسي قشون روس به بهانة آزاد كردن راه آذوقه تبريز و نجات مردم از قحطي به آذربايجان حمله كرده و تبريز را متصرف شدند . در سلماس قواي مشروطه حاكم بود و مايل به اقدام عليه روسها بود ولي شرايط منطقه اجازة آنرا نمي داد . روسها در عاشوراي سال 1290 (دي ماه) با به دار كشيدن
ثقه الاسلام و دهها مجاهد نامي تبريز خوي ناپسند خود را نشان دادند و مجاهدان تبريز را ترك كرده و به سلماس آمدند (10 دي 1290 شمسي). در سلماس بود كه تلگرافي از تبريز رسيد مبني بر اينكه چهار هزار سالدات روس به طرف سلماس در حركتند بنابراين مشروطه خواهان سلماس را ترك كرده به تهران رفتند و بلوري ، اسدآقا ، امير حشمت ، احمد زاده دهقان ، غني زاده و پياميار (حدود بيست نفر) به استانبول رفتند و تا شروع جنگ جهاني اول در آنجا مانده بعدها با قشون عثماني به آذربايجان برگشتند .چند روز بعد سالداتهاي روس ديلمقان را تصرف كرده و بساط آزاديخواهي به كلي از سلماس بر چيده شد .
منابع :
1. سلماس در مسير تاريخ و فرهنگ آذربايجان ، توحيد ملك زاده -1378.
2. مشاهير سلماس – محمد رضا مهر زاد صدقياني – 1378.
3. ياداشاهاي ملا اسماعيل نجفي .
4. مجموعه روزنامه هاي انجمن ، دو جلد .
0 Comments:
Yorum Gönder
<< Home