Çarşamba, Mart 15, 2006

زلزله‎هاي بزرگ و مخرب معاصر
آذربايجان
(1900 تا 2005 ميلادي)




دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني[1]
دانشگاه آزاد اسلامي واحد اورميه



1902 م (13 فوريه )(شاماخي): در اين سال زلزله اي شهر شاماخي را تكان داده موجب تخريب خانه ها و تلفات به ساكنين شهر و روستاهاي اطراف شد. بربريان (1977) بزرگي اين زلزله را 6 درجه بر آورد كرده مختصات رو مركزي زلزله را 42/40 درجه شمالي و 71/78 درجه شرقي برآورد كرده است. اين زلزله در ساعت نه و سي و چهار دقيقه و شش ثانيه به وقت جهاني رخ داد.
1924م (19فوريه)(قره داغ، شمالشرق اهر): در اين سال زلزله اي در ساعت شش و پنجاه ونه دقيقه و پنجاه ونه ثانيه به وقت جهاني كوهستانهاي قره داغ را در هم كوبيد(بربريان 1977) كه بزرگي اين زلزله را 7/5= M تا 0/6=M برآورد كرده اند. مختصات رو مركز اين زلزله 90/38 شمالي و 60/47 شرقي تعيين شده است. بربريان (1977) شدت اين زلزله را I =VII در مقياس مركالي اصلاح شده برآورد كرده است.
1930م ( 6 مه )(سلماس): روز سه شنبه 16 ارديبهشت 1309 هـ .ش زلزله اي كه بزرگي آن را 5/5= M درجه برآورد كرده اند سلماس را در ساعت 10صبح تكان داده و باعث خرابي چند دكان و خانه شده تقريباً پانزده نفر تلف شدند و قسمتي از اهالي شهر را تخليه كردند. روستاهاي هفتوان، كوچه ميش و كلشان تخريب شدند در هفتوان، چند خانه به كلي فرو ريخته و يك زن با يك كودك زير آوار ماندند در كوچه ميش و كلشان تقريباً تمام خانه ها تخريب و در هر كدام يك نفر كشته شدند. در روستاهاي ديگر سلماس آسيب ها كمتر بود مثلاً در كهنه شهر، پته‎وئر(Pata ver ) سارنا، پيه جوك (Payajuk) چند خانه فروريخت و بيشتر آنها ترك خوردند در ديگر روستاها نظير محلم، اؤله ، خسروا، ديريش و مغانجوق بيشتر خانه ها ترك خوردند. كمي دورتر از رو مركز زلزله كه آن را بربريان (1977) و بولتن مؤسسه ژئو فيزيك 15/38 درجه شمالي و 75/44 درجه شرقي (منطقه تمر، شورگل) برآورد كرده اند. در روستاهاي حبشي، اختاخانا، يوشانلو، خان تختي، عيان و سنجي تنها چند ديوار ترك خوردند. اين زلزله كه در حقيقت پيش لرزه اصلي زلزله مهيب سلماس بود اين اثر را داشت تا به مردم سلماس و روستا هاي اطراف هشدار ترك خانه ها را بدهد و بدينسان جان خود را از زلزله هاي احتمالي نجات دهند در اين ميان نقش فرمانده سرباز خانه سلماس چشمگير بود. فرمانده پادگان سلماس ضمن هشدار به مردم سلماس از بابت نخوابيدن در زير سقف سنگين خانه‎ها تمام سربازان پادگان سلماس را به حالت آماده باش در خارج پادگان نگه داشته بود كه آمادگي و كمك اين سربازان در فرداي آن زلزله در بولتن هاي مهم زلزله نگاري جهان در ساعت هفت وسه دقيقه و بيست و دو ثانيه به وقت جهاني حدود ساعت ده صبح به وقت محلي ثبت شده است. پانزده ساعت بعد در نيمه شب همانروز زلزله اي با قدرت خيلي بيشتر از اثر اين زلزله سلماس را بكلي تخريب كرد.
1930م(7مه)(سلماس): اين زلزله كه بزرگي آن را بربريان (1974) 4/7=M و مؤسسه ژئوفيزيك 2/7=M برآورد كرده است يكي از مخربترين زلزله‎هاي آذربايجان و شايد منطقه خاورميانه مي باشد بطوريكه سال 1930در تاريخ زلزله شناسي بنام 1930سلماس ثبت شده است. پانزده ساعت پس از پيش لرزه سلماس در نيمه‎شب سه‎شنبه يا در حقيقت بامداد روز چهارشنبه 17 ارديبهشت زلزله اصلي در ان واحد موجب تخريب كامل ديلمقان dilmgan و حدود شصت روستا در دشت سلماس و مناطق حاشيه آن شد. دامنه آسيب‎ها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسير علياي زاب در تركيه كشيده شده بود و موجب كشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد.
پس از زلزله در 10كيلومتري شمال گسل سلماس يك چشمه آب گازدار هيجده درجه بوجود آمد كه در سلماس زلزله بولاغي (چشمه زلزله) ناميده شد. اين چشمه بعدها پس از زلزله ها مخصوصاً زلزله 22 ژوئن 1973 سلماس رنگ گل به خود گرفت. در نتيجه اين زلزله سطح ايستابي منطقه موقتاً بالا رفته و مناطق پست را آب فرا گرفت اما به زودي به سطح پيشين خود فرو نشست. آب درياچه كه خيلي پايين رفته بود به تدريج بالا آمد و زمين لغزشهاي متعدد در دره سلماس و در شيبهاي لشكران و ساير مناطق رخ داد كه ريزش تپه هاي باستاني هفتوان تپه و ديريش تپه قابل ملاحضه بود. امبرسيز(1982) شعاع تخريب زلزله را 23 كيلومتر و شعاع احساس را350 كيلومتر برآورد كرده است يعني اين زلزله در بغداد و تفليس احساس شده است.
اين زلزله گسلشي همراه بود كه هنوز هم قابل مشاهده است و مي توان آنرا بر روي زمين به گونه اي ناپيوسته در طول حدود شانزده كيلومتر از شمالغرب شورگؤل (shor gol) تا همسايگي كهنه شهر دنبال كرد. در بيشتر مسير آن كه داراي گراي 300درجه است مي توان درباره جهت جنبش واقعي گسل جنوب سلماس داوري كرد كه راستگرد است اما بجز در دو نقطه جابجايي افقي راستگرد يك و 4 متري قابل اندازه گيري است. مقدار جنبش را نمي توان تعيين كرد. بين شورگؤل و محل تقاطع گسلش با زولاچاي، طرف شمالشرقي شكستگي گسله پايين افتاده است. مقدار جابجايي قائم متغير است و در برخي جاها افت ظاهري به 4 تا6 متر مي رسد. اثر گسيختگي پس از كهنه شهر ديگر قابل مشاهده نيست با اين همه اطلاعات محلي دلالت بر آن دارد كه اين اثر در طول شش تادوازده كيلومتر ديگر در همان راستا در طول كناره جنوبغرب دوشوان چاي ادامه داشته است. در شمالغرب دئريك، شكستگي گسله ديگري را در سنگ و آبرفت ميتوان ديد كه در طول حدود سه كيلومتر با گراي 50تا 60 درجه كشيده شده و طرف غرب آن پايين افتاده است. رشته پس لرزه ها در حدود سه ماه ونيم دنباله داشت و بزرگترين پس لرزه در 8 مه (18 ارديبهشت) سبب ريزش در شرفخانه، خوي و قوطور شد. در دشت سلماس نصف روستاي شكريازي نابود و چهار نفر كشته شد. اين پس لرزه همچنين روستاهاي گيوران، ميرعمر، راويان و چاليان در جنوب قوطور را كه پيشاپيش در اثر لرزه اصلي ويران شده بود تقريباً به كلي ويران و به ناحيه اي كه در اثر لرزه اصلي زيان شديدي نديده بود به سختي آسيب رساند. در اين زلزله اكثر آثار باستاني سلماس، مساجد و بقاع قديمي، مناره قرون وسطي‎يي ميرخاتون، پلهاي قديمي از بين رفت.
پس از استقرار آرامش در سلماس، شهر جديدي در يك كيلومتري ديلمقان ـ در محل فعلي شهر سلماس با نقشه صحيح شهر سازي و مهندسي و به صورت شطرنجي مهندس اسدالله خاورزمين احداث و به هر يك از اهالي شهر ويران شده سلماس قطعه زمين مناسبي جهت خانه سازي و اسكان داده شد. از ويرانه هاي سلماس امروزه چيزي باقي نمانده است، بجز پايه ديوارهاي مسجد آقا«آقامچيدي» و سنگهاي منشوري شكل ستونهاي مسجد كه جاي دارد محل اين آثار توسط ميراث فرهنگي حصار كشي شده و بعنوان يادگاري از زلزله مشهور و ويرانگر 1930م سلماس براي آيندگان جهت عبرت و برنامه ريزي اصولي جهت تلاش براي بسط دانش زلزله شناسي و مهندسي زلزله در منطقه استفاده گردد.
1931م(27آوريل)(زنگه زور): زلزله اي بزرگ به بزرگي 5/6= M منطقه زنگه زور در شمال ارس را درهم كوبيد. اين زلزله د ر ساعت شانزده و پنجاه دقيقه و پنجاه و چهار ثانيه به وقت G MT در مختصات 45/39 درجه شمالي و 46 درجه شرقي به وقوع پيوسته است.
1965م(10فوريه)(جنوبشرق بستان آباد، تبريز): زلزله اي به بزرگي 1/5= M در ساعت شانزده و نه دقيقه و پنجاه ثانيه به وقتG MT منطقه بستان آباد و روستاي علي خلج را درهم كوبيده، هفت روستا تخريب و نزديك به پنج نفر كشته شدند. مختصات اسپي سنتري زلزله 4/37 درجه شمالي و 1/47 درجه شرقي بوده است(شكل 26).
1966م(20مارس)(ماكو): در اين سال سلسله زلزله هايي كه ار 20مارس 1966 م شروع شد ماكو و روستاهاي شمال آنرا به شدت تكان داد. در اثر شوك اصلي اين زلزله در 20مارس (اواخر اسفند) در روستاي دانالو، دو خانه فرو ريخته و در روستاهاي قره تپه، قيزيل داغ، هنديوار و ميلان خانه ها ترك دار شدند.اينزلزله در محدوده روستاهاي دارقاگؤلي، باغ ب، قايوت، كيشميش تپه، بازرگان، ياريم قيه و قره عيني هيچ تخريبي نداشته و فقط سبب تكان مختصر مناطق فوق الذكر شده بود. شدت احساس اين زلزله در مناطق فوق I=VI برآورد شده است. طي 19 مارس تا 8 آوريل 1996 بيش از 40زلزله منطقه ماكو را تكان داد بنابراين مي توان زلزله 1966ماكو را از نوع دسته و گروه زلزله (swarm ) دانست كه در نوع خود در آذربايجان بي نظير است(شكل 27).
1968م(29آوريل)(ماكو): در ساعت 8 شب دوشنبه 9 ارديبهشت 1347 شمسي زلزله اي به بزرگي 3/5=M بدون هيچ پيش لرزه اي مساحتي بين هشت هزار كيلومتر مربع در شمالغرب آذربايجان را تكان داده موجب تخريب مناطق وسيعي در ماكو و روستاهاي اطراف شد. اپي سنتر اين زلزله در 20كيلومتري غرب ماكو در 28/38 درجه شمالي و 30/44 درجه شرقي ذكر شده است. در اثر اين زلزله بيش از 90روستاي ماكو آسيب ديده و ده روستا بطور صد درصد نابود و سي و هفت تن نيز كشته و چندين صد راس گاو و گوسفند در زير آوار تلف شدند(شكل27).
1970م(14مارس)(خوي): در اثر زلزله اي به بزرگي 3/5= M شهر خوي تكان خورده و ناحيه بدلان در غرب شهر خوي تخريب و بيش از چهار نفر در اثر زلزله كشته شد. اين زلزله در ساعت پنج و بيست و يك دقيقه و چهل و چهار ثانيه در عمق 23 كيلومتري زمين در مختصات رو مركزي 6/38 درجه شمالي و 7/44 درجه شرقي رخ داد(به نقل از USCGS). اين زلزله را مي توان به گسل وار منسوب دانست(شكل 27).
1970م (4اكتبر)(پسوه): در پاييز سال 1349 زلزله اي به بزرگي 5/5= M منطقه پسوه پيرانشهر را به شدت تكان داده خسارات و تلفاتي چند در منطقه به بار آورد. اين زلزله را مي توان به گسل پيرانشهر مربوط دانست.
1976م(24نوامبر )(چالديران): در ساعت سه وپنجاه و دو دقيقه بعد از ظهر به وقت محلي زلزله اي به بزرگي 3/7= Ms منطقه چالديران و روستاهاي اطراف را به شدت در هم كوبيد. دامنه تخريب حتي به طرف تركيه هم كشيده شده بود. بولتن هاي زلزله نگاري اين زلزله را در مختصات رومركز 121/39 درجه عرض شمالي و 029/44 درجه طول شرقي در عمق سي وشش كيلومتري زمين ثبت كرده اند(شكل 27).
زلزله بزرگ ديگر تقريباً چهاده ثانيه بعد به بزرگي 5/5= M منطقه مجاور را درهم كوبيد و سه ساعت بعد نيز زلزله اي به بزرگي 0/5=M همان منطقهرا بشدت تكان داده بر خرابيها افزود. در اثر اين زلزله زمين به اندازه 5/2 متر شكافته شد. دامنه تخريب در طرف تركيه وسيعتر بود بطوريكه 109 روستاي منطقه چالديران تركيه صددرصد تخريب شده و بيش از چهار هزار نفر كشته شدند. در طرف آذربايجان نيز بيش از هزار خانه در 45 روستاي زير تخريب و نزديك به شش نفر كشته شدند. اين زلزله در قره ضياءالدين، علمدار، مرند، سلماس، تبريز،خوي و ماكو نيز احساس شد. پس لرزه ها ماهها پس از زلزله اصلي ادامه داشت كه بزرگترين آنها بيش از 5=M درجه بزرگي داشت.
1996م(28فوريه)(اردبيل): زلزله اي به بزرگي 5/5= M b ساعت چهارو بيست وهفت دقيقه و بيستوهشت ثانيه به وقت محلي روز جمعه دهم اسفند 1375 اردبيل و روستاي اطراف را به شدت تكان داده و چندين روستا بطور كامل تخريب شدند. در روستاهاي گلستان، جوراب، تجرق، آتشگاه وراجستان كه تخريب صددرصد بود شدت زلزله به I =VIII در مقياس مركالي برآورد شده است. در اين زلزله بيش از هزار نفر كشته و دوهزار و ششصد تن از روستائيان مجروح شدند. تحليل ها نشان مي دهد ساز و كار ژرفي زلزله روند شمالي- جنوبي با جابجايي راستالغز چپگرد مي باشد. زلزله مزبور با پس لرزه هاي متعدد همراه بود كه بزرگي بعضي از آنها به 4 مي رسيد.



بحث‌‏‎ و‏‎ نتايج‌‏‎ گسل‌هاي‌‏‎ كنار‏‎ در‏‎ آذربايجان‌‏‎ شهرهاي‌‏‎ اكثر‏‎ گرديد‏‎ ملاحظه‌‏‎ -‎‎‏‏1‏‎ و‏‎ لرزيده‌‏‎ كرات‌‏‎ به‌‏‎ تاريخ‌‏‎ طول‌‏‎ در‏‎.‎شده‌اند‏‎ بنا‏‎ كواترنر‏‎ اردبيل‌ ، ‏‎ شهرهاي‌‏‎) است‌‏‎ شده‌‏‎ تخريب‏‎ به‌كلي‌‏‎ يا‏‎ و‏‎ ديده‌‏‎ صدماتي‌‏‎ نزديك‌‏‎ اينده‌‏‎ در‏‎ اينكه‌‏‎ احتمال‌‏‎ بنابراين‌‏‎ ‎‏‏،‏‎(‎سلماس‌‏‎ و‏‎ تبريز‏‎ به‌‏‎ توجه‌‏‎ بنابراين‌‏‎.‎است‌‏‎ فراوان‌‏‎ دهد ، ‏‎ روي‌‏‎ حوادثي‌‏‎ چنين‌‏‎ و‏‎ آذربايجان‌‏‎ زمين‌ساخت‌‏‎ لرزه‌‏‎ گسل‌ها ، ‏‎ مكانيسم‌‏‎ شناخت‌‏‎ .گيرد‏‎ قرار‏‎ توجه‌‏‎ مورد‏‎ بايد‏‎ منطقه‌ ، ‏‎ در‏‎ زلزله‌شناسي‌‏‎ مطالعات‌‏‎ در‏‎ ما‏‎ ضعف‌‏‎ اين‌‏‎.‎طبيعت‌‏‎ خشم‌‏‎ نه‌‏‎ و‏‎ است‌‏‎ الهي‌‏‎ خشم‌‏‎ نه‌‏‎ زلزله‌‏‎ -‎‏‏2‏‎ را‏‎ پديده‌‏‎ اين‌‏‎ با‏‎ مقابله‌‏‎ كه‌‏‎ است‌‏‎ طبيعي‌‏‎ پديده‌‏‎ اين‌‏‎ شناخت‌‏‎ زلزله‌‏‎ بحران‌‏‎ ستاد‏‎ تاسيس‌‏‎ صورت‌‏‎ در‏‎ ليكن‌‏‎ است‌‏‎ كرده‌‏‎ دشوار‏‎ (ب‏‎.‎زلزله‌‏‎ همگاني‌‏‎ آموزش‌‏‎ (‎الف‌‏‎ اهداف‌‏‎ براي‌‏‎ آذربايجان‌‏‎ براي‌‏‎ به‌‏‎ توجه‌‏‎ (‎ج‌‏‎ هلال‌احمر‏‎ از طريق‌‏‎ امدادرساني‌‏‎ در‏‎ همگاني‌‏‎ آموزش‌‏‎ حدودي‌‏‎ تا‏‎ مي‌توانيم‌‏‎ آتش‌نشاني‌ ، ‏‎ و‏‎ اورژانسي‌‏‎ و‏‎ ايمني‌‏‎ مسائل‌‏‎ .بكاهيم‌‏‎ تلفات‌‏‎ تعداد‏‎ از‏‎ و‏‎ زلزله‌‏‎ براي‌‏‎ آمادگي‌‏‎ به‌عنوان‌‏‎ مي‌شود‏‎ پيشنهاد‏‎ -‎‏‏3‏‎ انتخاب‏‎ مشخصي‌‏‎ روز‏‎ مردم‌ ، ‏‎ براي‌‏‎ زلزله‌‏‎ اهميت‌‏‎ كردن‌‏‎ خاطرنشان‌‏‎ .گردد‏‎ اعلام‌‏‎ و‏‎ موضوع‌‏‎ به‌‏‎ عمران‌ ، ‏‎ و‏‎ و ساز‏‎ ساخت‌‏‎ مسائل‌‏‎ در‏‎ مي‌شود‏‎ پيشنهاد‏‎ -‎‎‏‏4‏‎ متخصصان‌‏‎ صحيح‌‏‎ تربيت‌‏‎ جهت‌‏‎ و‏‎ شود‏‎ داده‌‏‎ بيشتري‌‏‎ اهميت‌‏‎ زلزله‌‏‎ رشته‌هاي‌‏‎ و‏‎ عمران‌‏‎ رشته‌‏‎ در‏‎ دانشگاهها‏‎ تمام‌‏‎ در‏‎ عمران‌‏‎ تدريس‌‏‎ اجباري‌‏‎ درس‌‏‎ يك‌‏‎ به‌عنوان‌‏‎ زلزله‌‏‎ مهندسي‌‏‎ درس‌‏‎ وابسته‌ ، ‏‎ .شود‏‎ شهرداريها ، ‏‎ شهرسازي‌ ، ‏‎ و‏‎ مسكن‌‏‎ وزارت‌‏‎ شهرسازي‌ ، ‏‎ مسائل‌‏‎ در‏‎ -‎‏‏5‏‎ ژئوفيزيكي‌‏‎ مطالعات‌‏‎ به‌‏‎ وابسته‌‏‎ ادارات‌‏‎ ساير‏‎ و‏‎ مسكن‌‏‎ بنياد‏‎ نظير‏‎ شهري‌‏‎ عمران‌‏‎ طرحهاي‌‏‎ در‏‎ و‏‎ داده‌‏‎ اهميت‌‏‎ مناطق‌ ، ‏‎ در‏‎ قوي‌‏‎ فشار‏‎ كابلهاي‌‏‎ و‏‎ نفت‌‏‎ و‏‎ گاز‏‎ و‏‎ فاضلاب‏‎ و‏‎ آب‏‎ لوله‌گذاري‌‏‎ .آيد‏‎ به‌عمل‌‏‎ كافي‌‏‎ توجه‌‏‎ زلزله‌‏‎ موضوع‌‏‎ به‌‏‎ مخابرات‌‏‎ و‏‎ برق‌‏‎ شهرهاي‌‏‎ از‏‎ يك‌‏‎ هر‏‎ در‏‎ زلزله‌‏‎ پهنه‌بندي‌‏‎ ريز‏‎ مطالعات‌‏‎ -‎‎‏‏6‏‎ كلان‌شهري‌‏‎ توسعه‌هاي‌‏‎ اساس‌‏‎ به‌عنوان‌‏‎ و‏‎ آغاز‏‎ آذربايجان‌ ، ‏‎ .گيرد‏‎ قرار‏‎ توجه‌‏‎ مورد‏‎ و‏‎ كوهها‏‎ دامنه‌‏‎ در‏‎ نامناسب‏‎ موقعيت‌‏‎ داراي‌‏‎ روستاهاي‌‏‎ -‎‏‏7‏‎ است‌ ، ‏‎ Landslide لغزش‌‏‎ زمين‌‏‎ پديده‌‏‎ مستعد‏‎ كه‌‏‎ تند‏‎ شيبهاي‌‏‎ امن‌‏‎ مكانهاي‌‏‎ به‌‏‎ اولويت‌‏‎ رعايت‌‏‎ با‏‎ به‌مرور‏‎ و‏‎ شده‌‏‎ شناسايي‌‏‎
.شوند‏‎ داده‌‏‎ انتقال‌‏‎



منابع فارسي :
1- امبرسيز.ن.ن.وملويل.چ.پ.،1370، تاريخ زمين لرزه هاي ايران، ترجمه: رده، 1. ناشر آگاه، تهران
2- باباخاني .ع.،ف.،1376،شرح نقشه زمين شناسي چهارگوش اردبيل به مقياس 000/250/1، سازمان زمين شناسي كشور، تهران
3- باهر طالاري. ط.،شاد. هـ، 1376، بررسي علل لغزش شيب هاي بزرگراه شمال تبريز و ارائه روش هاي بهينه جهت تثبيت. دومين سمينار زمين لغزه، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، تهران
4- بربريان.م.،قريشي.م.،1366، پژوهش و بررسي لرزه زمين ساخت كاربردي، خطر زمين لرزه، گسلش در گستره درياچه تكتونيكي اورميه، سازمان زمين شناسي كشور، شماره گزارش؟
5- پدرامي.م.، حسين خان ناظري. ن.، عبدالهي.م.ر.،1372، مطالعات زمين شناسي مهندسي و ژئوتكنيك در كوي افسران- خوارزمي و پيرامون آن، شهرك وليعصر تبريز، وزارت معادن و فلزات
6- پيمان.م.،مقدسي موسوي .م.،1366 خطر زمين لرزه در شهر تبريز، مجله فيزيك زمين و فضا، مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران، جلد شانزدهم و هفدهم، شماره 1-2
7- توكلي.ب.،1372، مباني خطر زمين لرزه اي، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله،تهران
8- حيدري .م.،زارع.م.، 1374، بررسي مقدماتي لرزه خيزي، لرزه زمين ساخت و خطر رويداد زمين لرزه گسلش در پهنه استان زنجان، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، تهران
9- داس.ب.ام.،1371، اصول مهندسي ژئوتكنيك، ترجمه طاحوني،انتشارات دانشگاه تهران
10- ذكاء. ي.،1368، زمين لرزه هاي تبريز، انتشارات كتابسرا، تهران
11- روبو.م.،كوپن.ر.،1369، جابجايي قاره ها، ترجمه مهندس دنبلي، انتشارات علمي فرهنگي تهران
12- سازمان زمين شناسي كشور، 1362 پروژه ژئوديناميك(زمين پيمايش در ايران)، گزارش شماره 51
13- سازمان زمين شناسي كشور، دگر ريختي قاره اي در فلات ايران زمين، شماره 52
14- سياهپوش.م. ت.، 1370، پيدايش تمدن در آذربايجان، انتشارات قومس، تهران
15- سيد. اچ. بي، ادريس. آي. ام.، 1374، حركتهاي زمين و روانگرايي خاك در حين زلزله، ترجمه سعيد منتظرالقائم، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله ،تهران
16- شاه پسندزاده. م و، زارع.، 1374، بررسي مقدماتي لرزه خيزي، لرزه زمين ساخت و خطر زمين لرزه،گسلش در پهنه استان آذربايجان شرقي، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، تهران
17- شريعت جعفري.م.،1375، زمين لغزش مباني و اصول پايداري شيب هاي طبيعي، انتشارات سازه تهران
18- شريف زاده، رضا،؟، مجموعه مقالاتي در خصوص بلاياي طبيعي ئ حوادث غيرمترقبه، ناشر؟ تهران
19- شهرابي. م.، 1373، شرح نقشه زمين شناسي چهارگوش اورميه به مقياس 1:250000، سازمان زمين شناسي كشور، تهران
20-شهرابي. م.، 1360، گزارش مختصري از رخساره درياچه اي زمان هولوسن و تغييرات آب و هوايي درياچه فوق اشباع از نمك اورميه، سازمان زمين شناسي كشور، گزارش داخلي
21- علي پور.ف.، كمك پناه. ع.، 1376، بررسي زمين لغزه شهرك وليعصر تبريز و ارائه روش پايدارسازي، ارائه شده در دومين سمينار زمين لغزه، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، تهران
22- فهمي. م.ح.، ايرجي.، 1365، زمين شناسي و معادن آذربايجان غربي، ناشر؟ خوي
23- قلي يوف.ن.، 1359، تاريخ آذربايجان ترجمه ح. صديق، انتشارات گوتنبرگ تهران ناشر؟ تهران
24- قنبري. ع.، 1363، مطالعه زمين شناسي، تكتونيك و سايزمو تكتونيك منطقه خوي در آذربايجان دانشكده فني، دانشكاه تبريز، كتاب چاپ نشده، نزد مؤلف
25- قنبري.ع.، 1372، مطالعه اجمالي گسل شمال تبريز، اولين كنفرانس بين المللي بلاياي طبيعي، ناشر؟ تهران
26- قنبري. ع.، 1373، گزارش مطالعات تفضيلي، مسائل زمين شناسي مهندسي ژئوتنيك شهرك لاله تبريز
27- قنبري.ع.1376، گزارش مقدماتي زمين لرزه 10اسفند 1375 اردبيل، دانشكده فني، دانشگاه تبريز، مقاله نزد نگارنده تكتونيك شهرك لاله تبريز، دانشكده فني دانشگاه تبريز، گزارش نزد مؤلف
28- قريشي.م.،برزگر.ف.، 1370، توان(پتانسيل) لرزه خيزي گستره آذربايجان در پيوند با برنامه ريزي شهرها، مجموعه مقالات طرح ريزي كالبدي، وزارت مسكن وشهرسازي، تهران
29- كمك پناه.ع.، منتظرالقائم.س.، چدني .ا.ج.، 1373، پهنه بندي زمين لغزه در ايران جلد اول، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله تهران
30- كمك پناه.ع. 1376، مطالعات زمين شناسي مهندسي لغزش كوي وليعصر تبريز، ارئه شده در دومين سمينار لغزه و كاهش خسارتهاي آن، مؤسسه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله، تهران
31- مدني، شفيعي، 1371، زمين شناسي عمومي، انتشارات دانشگاه صنعتي اميركبير، تهران
32- مظفريان. پ.، كماليان.ن.، مهرابيان.ش.، 1372، زمين لرزه هاي ايران از سال 1900تا 1992 ميلادي، گزارش علمي شماره 77، مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران
33- معماريان.ح.، 1371، زمين شناسي براي مهندسين، ناشر دانشگاه تهران، صص 350-324
34- معماريان.ح.، 1374، زمين شناسي مهندسي و ژئوتكنيك، ناشر دانشگاه تهران صص 500-410
35- نوگل سادات.م.ع.، 1364، منطقه هاي برشي و خميدگي هاي ساختاري در ايران، دست آوردهاي تحليل ساختاري ناحيه قم، گزارش شماره 55، سازمان زمين شناسي كشور.
منابع انگليسي:
Berberian. M.1976 Bozgush 1879 earthquake, Gs Report No 39

Berberian. M. 1976 north Tabriz fault, Gs Report No 39

Berberian. M. 1976 Salmas earthquake, Gs Report No 39

Berberian. M. 1976 Contribution To The Seismotectonies of Iran (part IV) No 40 Gs

Berberian. M. Tchalenco. J.S.1976 Field study and documention of The 1930 Salmas earthquake Gs no 49 P 271_ 342

Berberian. M. 1976 Macroseismic epicenteres of destructive and damaging earthquakes in Iran(1900_1976).Gs No 39

Berberian. M. 1977 Badavli (W. Maku) earthquake of 1968 April 29 Gs No 40

Berberian. M. 1983 The southern caspian A compressional Deperssion floored by a trapped modified oceanic crust. Gs. No 40

Dehghani. G.A. Makris. J. 1983, Gravity field and Cnustal Structune of Iran, No 51Gs

Ghanbari. A. 1989 Tectonics of The Tethyan_Himalayan belt in The Iranan area 28Th I. G. Washington. D. C. U. S. A.

Ghanbari. A. 1001 paleoseismisity and Neo seismity in The Azerbaigan area I. G. C. Tokoyo Japan.

Sengor. M. C. 1991, late paleozoic and Mezozoic Tectonic evolutic of the Middle Eastrn tethysidesi, IGCP project 267, Newsletter No. 2(1991)



دكتراي ژئوفيزيك [1] Tohidmelikzade@yahoo.com

آذربايجانين با تي بولگه لرينده فولکلور پوتانسيل‌لري
و اونون تدقيق و نشرينده پروبلئم‌لر
دوکتور توحيد ملک زاده ديلمقاني
آذربايجان اراضي سيني تشكيل ائدن منطقه‌لر ان قديمزامانلاردان بو گونه قدر توركلرين يوردو اولموشدور . اسكي آذربايجان خالقلاريندان آس ، آراتتا ، ماننا ، اورارتو ،كيمئر و سايير پورتو - توركلر ياشاديقلاري آذربايجان اراضيسينده توپونيم و ائتنونيم واسطيه‌سيله ايزلريني بوراخميشلار . يالنيز بو اؤز‌ل آدلار دئييل ، اسكي توركخالقالارين ايزلريني ، اسكي توركلرين اينانج طرزي (توتئميزم و شامانيزم ) يا دا اسكي حيات طرزي موتيولريني شيفاهي ادبيات‌دا دا گؤرمك مومكوندور . ايسلاميت ده ن سونرا اوغوز وسونرالارقيپچاق توركلرين اذبايجانا قالاباليق گليشلري خالقيميزين اسكي توركلردن ميراث قالميش معنوي حياتي داها دا زنگين‌لشدي . بئله ليكله آذربايجان تورپاقلاريندا ساكين اولان تورك كؤچري خالقلاري قديم آذربايجان دا ياشايان توركلرله قاووشوب يئني آذربايجان توركو و ميلّي ادبيات ، موسيقي و فولكلوروموزوتشكيل ائتديلر .
1- آذربايجانين غرب منطقه‌لرينده فولكلور پوتانسيئل‌لري :

آذربايجان دا ياشايان توركلر دئديگيميز كيمي پروتو توركلره قاريشميش اوغوز وقيپچاق توركلري ايديلر . افشارلار ، باياتلار ، بئگديلي لر، قاراپاپاقلار ،آق‌قويونلو و قارا قويونلولار تورك دؤولتلرينين قورولماسيندا چوخ تاثيرلي و اؤنملي روللاري اولموشدور. حتا چوخو ميثال اولاراق افشارلار كيمي دؤولت قوروجولاردان اولموشلار . بعضي لري ايسه باياندير و چپني‌لركيمي آذربايجان و آنادولونون اورتاق حاكميت آلتيندا ياشامالاريني باشارميشلار .بيز بو مقاله‌ده يالنيز آذربايجانين جنوبوندا و اونون غرب بؤلگه لرينده تاريخ بويو ياشايان اوغوز توركلري بويلاريندان دانيشيب ، بو طايفالارين موعاصير آذربايجان فولكلوروندا نه قدر مهم روللاري اولدوقلاريندان دانيشاجاغيق .آذربايجان غرب بؤلگه‌لري ايران ايچينده غربي آذربايجان ايالتي اولاراق تانينير . مركزي ايسه تورك يوردو اولان افشارلارين ياشاديغي مركز، »اورميه« شهري دير .بو بؤلگه‌نين ان شيمالي منطقه‌سي اسكي تاريخيميزده ايروان و ناخجيوان شهرلري ايله بيرليكده چوخور سد منطقه سيني تشكيل ائدرديلر . »ماكو« شهري بايات توركلري‌نين مركزي دير. بو شهر شيرين لهجه ايله دانيشان ماكولولار زنگين فولكلورا ماليك دير لر . ماكو شهرينين ايكي يوزمين نفرليك نفوسونون چوخو باياتلارا منسوب دور .ماكو شهرينه باغلي شهرين جنوب منطقه‌لريني تشكيل ائدن بؤلگه‌ده بو گونه قدر قديم آذربايجان حروفي ليك مفكوره‌سيني ساخلايان قارا قويونلو توركلري ياشايير .آذربايجان شيفاهي ادبياتينا خصوصيله عاشيق صنعتي نين ساخلانيب انكيشافيندا قارا قويونلو توركلرينين چوخ اؤنملي روللاري اولموشدور . اونلار هئترودوكس ايسلاما اينانير واهل حق دن ديرلر . خالقي‌ميز اونلارا علي آللاهي يا گوران دئييرلر . بو منطقه‌ده ياشان خالقيميز آراسيندا قديم آذربايجانين صوفي - تكّه عاشيق گله‌نكلري دوام ائتمكده دير. شيمال دان جنوبا گليركن ايكينجي شهر تاريخ بوْيو شؤهرتي اولان »خوْي« شهري دير . خوي‌دا ، موختليف تورك بويلاريندان علاوه آذربايجان دا آدلاري آز گؤرونن ييوا (ايوا ) توركلري ياشاماقداديرلار . ائو اوغلو توپونيمي بونا شاهيد دير. اونلاردا زنگين فولكوراماليك خالقلاريميزدان ديرلار .»سالماس« شهري شيمال دان جنوبا گليركن اوچونجو شهردير .سالماسين شيمال - غربين ده ياشايان كوره سونلي ( گيره سونلي ) توركلري دَگرلي فولكورا صاحيب اينسانلارديرلار .باشقا يئرده تايلاري آز گؤرونن بو خالق » چپني « ائلينه منصوب و شافعي اينانج لي توركلردن ديرلر. سالماس ، خوي واورميه ده نفوسلاري تخيمناً 150 ـ مين نفر اولار . اونلارين دانيشيق شيوه سي آذربايجان و آنادولو توركلرينين كؤرپوسو ساييلير .سالماس دا ياشايان بير آيري تورك طايفاسي دا »لك‌لر« دير. شاه عابباس زامانين‌دا سالماسا كؤچدورولن بو طايفا ،سالماسين دوققوز پارا كندينده ياشايير و فولكلورباخيميندان دگرلي قايناق ساييلير . لك لرين چوخ آز قيسميده آذربايجانين باشقا شهرلرينده ياشايير .
غربي آذربايجان ايالتي‌نين مركزي »اورميه« شهرينه گليركن قوجامان افشار ائليني گؤروروك . منطقه‌ني قوروماق اوچون شاه عابباس زامانين‌دا بورايا كؤچدورولن افشارلار درين و زنگين فولكلور و تايي آز گؤرونن عاشيق صنعتينه ماليك اولان خالقيميزدان‌ديرلار . يوزلرعاشيقيميز تاريخ بوْيو بؤلگه‌ده عاشيق صنعتيني قوْرويوب اينكيشافيندا ايشتيراك ائتميشلر .تبريز - قاراداغ عاشيق صنعتين‌دن فرقلي اولاراق ، اورميه عاشيق صنعتي يالنيز اورتا آسيادا گؤرونن ، تك سازلا ايفااولونور . بورادا بالاباندان خبر يوخ . افشارلار هم شهرده هم ده كندلرده ياشاماقداديرلار . اورميه و سالماس و سايين قالادا نفوسلاري دؤرد يوزمين نفر اوْلار .
اورميه شهري نين جنوبوندا مؤحتشم »قاراپاپاق« يوردو ،»سولدوز« شهري هرتورلوتضييق لره قارشي توركلوگون ائله جه ده آتا - باباميزدان ميراث قالان فولكلوروموزو قوْرويوب ساخلاماقداديرلار . 1800ـ جو ايللرده قاجار ـ روس ساواشلاري سيراسيندا آرازين شيماليندان جنوبا كؤچن بوخالقيميزين بير قيسمي هله ده اينديكي گورجستانا باغلي بورچالي دا ، بير قيسمي دا توركيه‌ده قارص دا ياشاماقداديلار و سولدوز ، سالماس و اورميه ده نفوسلاري تخميناً 150ـ مين نفردير.
2- ايران دا فولكلور توپلاماق و تدفيق مركز‌لري :‌
بيلينديگي كيمي ممالك محروسه ايران 1925 ـ جي ايلدن بري آذربايجان توركلري حاكميتين دن چيخميش و چوخ ميلت لي شكلي‌ندن تك ميلت لي ( فارس - آريا ) مملكته چئوريلدي . بو دؤنوشون سببلري و گئدن آشامالاري آچيقلاماغينا بو يازي دا يئر يوخ آمما بو دؤنوشون فارس اولمايان خالقلاري خصوصيله آذربايجان توركلرينه جيدي ضربه ووردوغونو قئيد ائتمكده فايدا وار .پهلوي شاهليق باشلايينجا مملكتين بوتون ايمكانلاري فارس كولتورونه وئريلدي و آذربايجان مدنيتي دوُردورولدو .آذربايجان جمهوريتينده مدنيتيميز اينكيشاف ائتديگي زامان ،ايراندا شاهين باسقي و تضييقي ايله آذربايجان مدنيتي گئري گتمه‌گه محكوم اولدو . شاه زاماني خالقيميز يالنيز بويوك شهرلرده ا فولكلورلا هوبي اولاراق ماراقلانابيليردي . آذربايجانين باشقا شهرلري فولكلوروموزونتوپلانماسيندا چوخ بؤيوك رول اويناميشلار . تاسف لر اولسونكي او زامانلار راديولار فولكلورون نشرينده كيتاب يايماغا گئچه بيلمه ميشلر . آذربايجان توركجه سينده كيتاب و مقاله اولاراق يالنيز دوكتور مجتهدي ، دوكتور جاويدين و دوكتورفرزانه‌نين كيتابلاريني گؤره بيليريك . فارسجا اولاراق دا بهرنگي و تهران راديو‌سوندا چاليشان انجوي شيرازي نين كيتابلاريني گؤرمك مومكوندور . قالان ايسه كور اوغلو ،اصلي كرم و بو كيمي خالق ناغيللا ريميزين عاشيقلار ديليندن آلينما هيئچ رئداكته اولمايان شكيل ده باسيلميش كيتابلاريدي .
1979 ايسلام اينقيلابيندان سونرا توركجه و آذربايجان مدنيتينه اويقولانما ياساق قالديريلسا دا يئنه اسكي دؤولت پوليتيكاسي كيمي دؤولتين كولتور پروگراملارينا آذربايجان ديل ،ادبيات و فولكلورو نا هئچ يئر وئريلمه‌دي .موعاصير ايران دا فولكلور توپلاما و تدقيقي اوچون هئچ بير ايداره و يا انستيتو يوخدور . . آذربايجان فولكلورو ساحه سينده ده بو گونه قدر جدي بير ايش گؤرولمه ميشدير .
3- آذربايجان دا فولكلورون بو گون‌كو وضعيتي:
90 ـ جي ايللردن اعتباراً آذربايجان تاريخينده يئني صحيفه‌لر آچيلدي . او گونلردن بري اونيورسيته طلبه لري باشدااولماقلا ضيالي‌لاريميز و مدنيتيميزين قايغي‌كش اينسانلاريبو ايش ده چوخ موفقيت‌لره نائيل اولدولار . شوعورلوخالقيميز تاريخيميز ، فولكلوروموز و خولاصه مدنيتميزين هر قولوندا نه قدر جيدي باشاريلار الده ائتسه‌لرده علمي مئتودلار و تئكنيك مسئله لرله تانيش اولان اينسانيميز وتدقيقيميز چوخ آزدير . ايران اونيورسيته‌لاريندا آذربايجانليطلبه‌لر اوچون آچيلان آذربايجان توركجه‌سي ، درسي كيفايتقدريله پروبلئميميزي حل ائده بيلمه‌دي .سوْن زامانلار اورميه و تبريز اونيورسيته‌لاريندا رسما ًآذربايجان توركجه‌سي كورسوسو آچيلاماسي ياخين گله‌جكده علمي كادرويا صاحيب اولماميز دئمكدير . بو ايسه بلكه‌آذربايجان مدنيتي تدقيقينده اولان علمي پروبلئم لريميزي چؤزه بيلسين .
4- سالماس منطقه‌سينده توپلاديغميز فولكلورا گؤره :‌
سالماس منطقه سيندن توپلاديغيميز آلتي كاسئت ، خالق ناغيللاريميز ، باياتيلار ، سايا شعرلريني ائحتيوا ائتمكده دير . بو ناغيللارين باشيندا ناغيلي سؤيله‌ين ايلك باشدا اؤز آدي ، فاميلي ، آتا آدي ، نئچه ياشدا اولدوغو وكيمدن ناغيلي اؤيرنديگيني دئديكدن سونرا ناغيليني دئمه‌گه باشلايير . ناغيللارين هر زامانكي ايلك جومله‌سي ، »بيرگون واريدي بير گون يوخ ايدي . آللاه دان ( يا خودتانري‌دان ) غير از هئچ كيم يوخ ايدي« ، كيمي جومله‌لرله باشلايير . ييغديغيميز بعضي ناغيللارين آدلاري بئله دير : ياخشي‌ليق ائيله آت دريايا باليق دا بيلمه‌سه خاليق بيلر ، عزرائيلين ناغيلي ، ايكي قارداش، قبريستانليق ، بير سؤز دئيبلر ايكي يوخ ،گئچي نين ناغيلي ، شاه اسماعيل ناغيلي ، شاه عابباس ناغيلي ، زومروت قوشو ، فاطما خانيم ،اوره‌ك ياراسي وساييره.

5- سالماس دا فولكلور توپلامادا قارشيلاشديغيميز بعضيپروبلئم لر :
بيز اساس اولاراق فولكلور توپلاماني آذربايجانين غرب ويلايتلريندن ساييلان سالماس شهرينده باشلاديق. آلتي كاسئته ييغديغيميز ناغيللار توپلوسو سالماس شيوه‌سيله آذربايجان ناغيللاري ، باياتيلاري و خالق ماهني لاريني ائحتيوا ائدير . بو كاسئتلر يالنيز آذربايجان فولكلورو اوچون مهم دئييل . آذربايجان توركجه‌سينده سالماس آغيزينين تدقيقي اوچون ده چوخ فايدالي اولاجاق . بوگون بوكاسئتلرين سالماس آغيزيني تدقيق اوچون توركيه‌ده عالي مكتب‌لر و دوچئنتليك تئزي اولماسينا پلانلار وار .
اساس اعتباريله سالماس دا فولكلور توپلامادا بيز ايكي مهم پروبلئم له قارشي قارشي‌يا گلديك :
1- فولكلور سؤيله ين اينسانلا تانيش اولماماق
2- كاسئت و ميكروفون‌دان مئيدانا گلن پروبلئم لر
سوسيال وضعيت باخيميندان موسلمان اؤلكه‌لر عموميتله باغلي اؤلكه‌لردير . آذربايجان كندلري ده بو وضعيت‌دن مستثني دئييلديرلر . كيشي ، قادين موناسيبتلري نورمال بيرسوييه‌يه چاتماميش . سوسيال علملرينده تدقيق اوچون مئيدان اولماديغينا گؤره خالقيميز بو كيمي آراشديرمالارا عادت ائتمه‌ميشديلر . بيزيم فولكلوروموزون اصيل قايناقلاري قادينلار اولدوغوندان يوخاريدا كي مسئله ني گؤزه آلاراق ياشلي قادينلارين ياخين قوْهوملارينا موراجيعت ائده‌رك اونلاردان يارديم ايسته‌ديك .هئچ بير بيگانه اولمايان يئرده بو كاسئتلر يازيلدي ، عائله محيطينده قديم ائشيتديگيميز ننه‌لريميزين ناغيللاري كيمي ، بيزجه بوشيوه‌ فولكلور توپلامادا داها ساغلام بير شيوه دير .فولكلور توپلامادا باشقا بير پروبلئم ايسه كاسئت وميكروفون اولان يئرلردير. بئلنچي محيط‌لرده كيشي ياخود قادين اؤزونو تضييق آلتيندا حيس ائده‌رك ، ايراندا »عيبارتي « سؤزويله مشهور اولان اصطلاح دا دانيشيق طرزينه گئچير .ايجازه وئرين» عيبارتي « سؤزونو آچيقلاييم . بو ايصطيلاح پيسيكولوژيك تضييق آلتيندا خالقيميزين آذربايجان توركجه‌سيني فارس ديلي و گرامئري چرچيوه سينده ايفاده ائتمك دئمك دير . بو طرز دانيشيق دا عموماً آذربايجان توركجه‌سي گرامئري پوزولور و مكتب‌لرده تحصيل آلينميش فارسجا گرامئر و تركيب لري يئرينه اوْتورور . بوگون بودانيشيق طرزينه آذربايجانين تامام راديو – تلويزيونوندا راست گلمك مومكوندور . ضيالي لاريميز رسمي يئرلرده گؤرونن بو طرز دانيشيغا هَجو اولاراق فاركي ( فارسي + توركي ) دئييرلر .بيز بو سورونو دا يوخاريدا دئديگيميز يؤنتئمي ايجرا ائتديكدن سونرا حل ائده‌بيلديك و نهايتاً داها ساغلام كاسئتلر الد ه ائتديك .


قايناقلار :
1- زهتابي - ايران توركلري‌نين اسكي تاريخي . تبريز 1999
2- رئيس نيا - آذربايجان درسير تاريخ ايران . تبريز 1989
3- ملك زاده ديلمقاني - سلماس تاريخي - سلماس 1999
4- نيايش - آلتايلاردان سهنديميزه - تهران 2003

كوره سونلي هاي آذربايجان
يا
اوغوزهاي چپني[1]
دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني
Tohidmelikzade@yahoo.com

يكي از طايفه هاي مشهور آذربايجان با جمعيتي بالغ بر يكصد هزار نفر طايفه كوره سونلي مي باشد كه در مناطق غربي آن در محدوده شهرهاي خوي، سلماس و اورميه ساكن مي باشند. روستاهاي يئستكان yestikan ، ديزه Dizə، بابكان Babkan، قره تپه Qərə təpə ، قوطور Qotur ، Esteran ائستئران ، Məxin مخين, Raviyan راويان ، Zeri زئري ، küküt كوكوت ، Hindivan هينديوان , Almalı آلمالي , Zeyvə زئيوه ، körpiran كؤ رپيران ، در خوي روستاهاي آلا سورمه Ala sürmə ، حاق وئران Haqveran ، شيره كي Şirəki ، سيلاو Silav، هود ه ر Hödər، چيچه ك Çiçək ، ريك آوا Rikava ، وردان Vərdan، سه ره مئريح Sərəmerih، شئيدان Şeydan و ايستي سو İsti su ، مافي كندي Mafıkəndi ، كانيان Kanyan ، شكر يازي Şəkəryazı ، قولان Yengicə يئنگيجه ، Qolan آغ زيارت Ağziyarət در سلماس و روستاهاي قولونجي Quluncu ، خه نه يه Xənəyə ، بالوو Mirava ميرآوا ، Balov قيزيل آشيق Qızıl aşıq نئيبين بالانيش در اورميه كوره سونلي نشين مي باشند.
تاريخ استقرار اينان در آذربايجان معلوم نيست. گرچه پاره اي از افراد تحصيل كرده كوره سونلي معتقدند اينان بقاياي آذربايجانيان قبل از قبول مذهب تشيع مي باشند ولي سكونت اين تركان قبل از ورود به مناطق غربي آذربايجان در اطراف درياي سياه محرز مي باشد. با توجه به نقش بسيار كمرنگ اين طايفه در معادلات سياسي آذربايجان پيدا كردن رد پاي اين قبيله بسيار دشوار مي باشد. اتيمولوژي اين طايفه نيز جنجال بر انگيز مي باشد. براي اولين بار پژوهش نه چندان مستند و علمي اين طايفه در تركيه توسط محققين ارتش تركيه بررسي مي شود. در اين گزارش از كوره سونلي ها تحت عنوان ( خوراسانلي ) كه هنوز مليتشان مشخص نيست نام برده مي شوند. به نوشته اين كتاب بر اساس اعتقاد كوره سونلي هاي سلماس اينان از قفقازيه به سلماس كوچيده اند و سلماسي ها به مناسبت اينكه رئيس اينان حسن بيك نامي بوده و از قضا كور هم بوده اين قبيله تازه رسيده را كور حسنلي گفته اند ! . اين كلمه بعدا به كوره سونلي تغيير نام داده است[2]!!.

نگاهي به تاريخ عمومي تركان كوره سونلي

يكي از وقايع مهم اواسط دوره حكومت صفويه در آذربايجان ورود جلالي ها به آذربايجان و در اين ميان حركت طايفه « كوره سون/كوره سين » لي به سلماس و استقرار انها در سلماس بود. كوره سينلي ها از ايل چپني يكي از 24 قبيله اوغوز بودند كه تعدادي از آنان بعد از اسلام به آناطولي آمده بودند. نام چپني ها قبل از اسلام در كتيبه هاي كول تيقين و يئني سئي و بعد از اسلام در كتاب ديوان لغات الترك محمود كاشغري و جامع التواريخ فضل الله همداني و شجره تراكمه قاضي بهادر خان همراه با شكل طمغا و مهرهايشان آمده است. اينان قبل از صفويه در آناطولي در جنوب درياي سياه در منطقه «گيره سون» تركيه زندگي مي كرده و تمايلات صوفيانه داشتند . همين امر سبب بروز اختلاف ها و تنش هايي بين عثماني هاي طرفدار شريعت و چپني ها يا كوره سونلي هاي بعدي طرفدار طريقت گشت. بر اساس نوشته هاي ولايت نامه از كتاب اهل طريقت ، چپني ها از مريدان اوليه حاجي بكتاش ولي بودند.
در سال 1279 ميلادي چپني ها بصورت دسته جمعي در سينوپ در كنار درياي سياه ديده مي شوند . در تاريخ منطقه از درگيري چپني ها با حكام طرابوزان سخن به ميان آمده است .
چپني ها در زمان اوزون حسن به حكومت آق قويونلوها پيوستند كه در رأس انها ايل – آلدي بگ قرار داشت . در زمان صفويه نيز چپني ها زير فرمان امپراطوري صفوي قرار داشت . باقي چپني هاي ساكن عثماني در جنگهاي مختلف عثماني – صفوي به نفع صفويان وارد جنگ مي شدند. مثلاً در يكي از جنگها قلعه ارجيش Erciş را تسليم صفويه نمودند . در سال 976 ( 1568) به فرمان سلطان عثماني تمام چپني هاي وان از منطقه هم مرز آذربايجان اخراج شدند . در زمان سلطنت سلطان طهماسب در ميان افراد گارد شاهي ، نفراتي از چپني ها هم ديده مي شوند . در وان عليرغم تضييق عثماني ها به آنها از نفوذ چپني ها كاسته نشده بطوريكه در سال 955 (1548) در زمان سلطنت سلطان سليمان قانوني ، حاكم وان از تركان چپني بود و جالب اينكه در عين زمان حاكم اورميه سليمان چلبي نيز از تركان چپني بود وي در جنگ با عشاير كرد كشته شده .[3]
پس از ورود چپني ها به سلماس محتملا در قرن شانزدهم ميلادي از آنجايي كه اينان از محال « گيره سون » عثماني (شمال شرق آناطولي ) آمده بودند در ميان مردم آذربايجان به گيره سون لي يا كوره سونلي مشهور شدند.
لهجه اهالي محال كوره سونلي سلماس مابين لهجه آذربايجان و آناطولي مي باشد. فولكلور اينان نيز عيناً مانند ساير مردم آذربايجان و آناطولي مي باشد.

نگاهي به فرهنگ عمومي تركان كور ه سونلي
فرهنگ كوره سونلي ها چيزي جدا از فرهنگ عمومي تركان و از جمله محل سكونتشان آذربايجان نمي باشد. اينان همچون ساير آذربايجانيان و تركان جهان به ادبيات شفاهي و از شاخه هاي آن ادبيات عاشيقي عشق مي ورزند. داستان ليريك ( اصلي و كرم ) و داستان حماسي كور اوغلو در ميانشان به حدي رايج و دوست داشتني است كه نام قلعه اي مستحكم در محل سكونتشان را به نام كور اوغلو ناميده اند. قيز قالاسي و اوغلان قالاسي نيز از زير مجموعه هاي اين قلعه مستحكم مي باشد[4] .در موضوع ادبيات عاشيقي نيز عاشيق بهلول و عاشيق مناف جزو نام آورترين عاشيق هاي آذربايجان مي باشند . نام ريتمي از موسيقي عاشيقي نيز شكر يازي مي باشد كه نام روستايي كوره سونلي نشين سلماس مي باشد.
اشاره شد كه مذهب تركان كوره سونلي شافعي مي باشد . علي رغم اين موضوع پاره اي از اشعار صوفيانه با رنگ شيعي در ميانشان رايج مي باشد:
علي ذوالفقاري آتدي درياده قالدي
نئچه مين ملكلر اوندان درس آلدي
اوزونده ن نقابلي بير عرب گلدي
اؤزو اؤز جنازه سين يئريدان علي
دؤنياني يئرينده ن يئريدان علي
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
ميندي دولدولي گئديب گول كيمي
قنبر قاباغيندا يئرير قول كيمي
كافير اوستونه وارار شئر كيمي
كافري ايمانه گتيران علي
دؤنياني يئرينده ن يئريدان علي
در ميانشان تصوف و ايمان به اوليا الله در شخصي به نام (( بابا ارزن Bəbərzan )) (( محمد حنفيه )) و (( انيس )) متجلي است.
بابا ارزن نام پيري مدفون در هود ه ر در كنار كور اوغلو قالاسي. محمد حنفيه اوجاغي محلي است در كنار جاده خوي به سلماس وآن سنگي است كه سوراخ بوده و مردم براي برآورده شدن نذرشان و احيانا طلب فرزند از درون اين سوراخ عبور مي كنند. به اعتقاد مردم محمد حنفيه فرزند امام علي در اين محل غيب شده است. همانند اين سنگ در نزديكي شهر حاجي بكتاش محل دفن حاج بكتاش ولي در تركيه نيز ديده مي شود.
در فولكلور اهالي وقايع دهه ها و صده ها ي اخير غرب آذربايجان به شكل زيبايي بارز است [5]. مثلا در شعر زير گوشه هايي از جنايات ارامنه در غرب آذربايجان ( واقعه جيلولوق در سال 1918 ) كه طي آن بيش از يكصد وپنجاه هزار نفر از اهال آذربايجان شهيد شدند تصوير شده است :
باغلار آراسيندان چيخدي گوي آتلي
هامي نيزه لرين باشي پولاددي
آروادلار اوشاغي گور چايا آتدي
آتما توتما گاوير قولون قوروسون
قالخان آراز كيمي قانين گؤل اولسون
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
عثمانلي لار گئتدي جئلو لار قالدي
خوي ايله سلماسي اليندهن آلدي
اونلار بيزيم يئره قيطليق سالدي
چؤره يين بيريني قيرانا گؤردوم
چؤره يين بيريني قيرانا گؤردوم
موسيقي تركان كوره سونلي شاخه اي از موسيقي آذربايجاني و آناطولي مي باشد. رقص هاي با شكوه مردان و زنان كوره سونليكه ِياللي مي گويند در مجالس عروسي و ساير مراسمات شاد آنان بسيار تماشايي بوده و يادگاري از اجدادمان مي باشد. در اين نوع مراسم عروسي علاوه بر رد پاي شامانيزم رد پاي توتميزم نيز به چشم مي خورد. از بقاياي شامانيزم پرتاب قيزيل آلما و از بقاياي توتميزم ميتوان به هديه يك مرغ به عروس خانم هنگام كوچيدن به خانه بخت ميباشد. مرغ سمبول اولاد زياد مي باشد.
تركان كوره سونلي همچون ساير تركان علاقه فراواني به اجدادشان دارند و حتي پس از فوتشان نيز لحظه اي از آنان غافل نمي باشند. مثلا افرادي از طايفه كه پس از سالياني به منزل فاميلهايشان مي آيند در اولين روز به مزار بزرگان رفته پس از قرائت فاتحه اي از خاك مزار بزرگانشان بر دهانشان مي گذراند.
باياتي ها هم كه جزو عناصر اصلي تركان محسوب مي شود نيز در ميانآنان بسيار رايج است:
بو داغدا وار آلتي گول
اوستو چيچك آلتي گول
بير گول باهار گتيرمز
گوند ه ر يارا آلتي گول
نمونه اي از نفرين آنها
هئل هئللي لر يارپاغي
آستانالار تورپاغي
هر كس بالاما سوز دئسه
گؤزونه بيبر يارپاغي
در مورد اسفند دود كردن اين اشعار را مي خوانند:
اوزه رليك سن هاواسان
هر بير درده بير دواسان
درد قاپيدان گيرنده
سن او دردي قاوارسان
آغ گوز، قره گؤز ياشيل گؤز قويون گؤز آدام گؤز ياشيل گؤز
هاميسي چاتداسين پارتلاسين
اعيادشان تماما اعياد ديني است از جمله عيد رمضان، عيد قربان. در عيد قربان همگي از گوشت قرباني كوفته درست مي كنند.
نمونه اي از تاپماجا ها:
هاني داباني هودي داباني ايكي قيچي وار بير داباني ( ته ره زي )
او نمنه دي آلتي سو دي اوستو اوت ( قه يلان )
ها گئد ه ر هو گئده ر بير قه ريش يول گئد ه ر ( بئشيك )
قيرخ دهنه گلين بير بويدا ( كيربيت )
نمونه اي از اعتقاد عامه
اگر پلك كسي بزند نخ قرمز رويش مي گذارند تا از حركت بيفتد.
اگر لنگه اي از كفش روي يك لنگه ديگر سوار شود گويند درباره صاحب كفش صحبت مي كنند.
موقع خاموش كردن آتش و ريختن آب داغ به زمين بسم الله مي گويند.
براي دفع بلا و نظر بد اسفند دود مي كنند.


[1] اين طايفه از تركان اغوز براي اولين بار از طرف نگارنده به دنياي علم معرفي مي گردد.
[2] ايران آذربايجاني تدقيق راپورو ، اركان حربيه عمومي ، استخبارات دائره سي ، آنقره 1927 ، ص: 48
1-Oğuzlar (Turkmenlar) Prof. Dr . FARUK SUMER Istanbul 1909 5. Baski
[4] هودر قالاسی از قلعه های مشهور سلماس با نامهای مختلف ((قالا)) ((کور اوغلو قالاسی)) ((قيز قالاسی)) در 3 کيلومتری غرب روستای هوده ر Hodar از محال ((کوره سون لی )) سلماس قرار دارد . تا روستای هوده ر با جاده ماشين رو و از آنجا به قلعه راه مالرويی روستايی امروزين را به قلعه باستانی هوده ر وصل می کند . می توان مختصات قلعه را به ترتيب زير نوشت : عرض 13 و 44 ، 48 و 38 طول شمالی

الف) موقعيت زمين شناسی منطقه :
قلعه هوده ر در غرب سلماس در کوههای مشهور به ((هوده ر داغلاری)) قرار دارد . منشاء اين کوه رسوبی است و رسوبات ماسه ای همراه با کنگرلومراهای بزرگ دانه به علاوه فسيلهای متعدد ((باليق قولاغی)) رسوبی بودن کوهها را ثابت می کند . فسيلهای بدست آمده از اين منطقه مربوط به دو کفه ايهای دوران سوم زمين شناسی و مربوط به دوره ترشياری از حدود 45 – 23 ميليون سال پيش چنين می نمايد که در اين مناطق در زير آب بوده و بعد ها تحت چين خوردگيهای دوران سوم که در اکثر مناطق آذربايجان به وفور مشاهده شده از زير آب بيرون آمده است رسوبی بودن منطقه سبب شده است که آبهای روان بتوانند دره های عميق با مناظری زيبا و شگفت بوجود آورند .
فرسايش هر سال عمق دره ها را زياد کرده بطوريکه ممکن است اين ارتفاعات تا حدود 50 – 30 متر هم برسد . دره غربی کوه پهن و مشرف به زمين کشاورزی سپس کوههای ((قره قای)) می باشد ولی دره شمالی اين کوه با کوه قره قای بسيار عميق و تنگ می باشد . از نظر تکتونيکی هيچ نوع علامتی از گسل ديده نشد ولی آنچه که آشکار است اثر تخريبی زلزله ويرانگر سال 1309/1930 سلماس در اين منطقه ديده می شود .در اطراف اين کوه چندين چشمه و قنات زير زمينی ديده می شود که از نظر طعم و مزه با آبهای معمولی متفاوت و منشاء ماگماتيک دارد اطراف بعضی چشمه ها سولفوريزه شده است و اين مساله حاکی از فعل و انفعالات گستره درون زمينی منطقه دارد .
اين آبها پس از عبور از دره های اطراف جمع شده به دور می ريزند اين رود شعبه شمالی زولا چای را تشکيل می دهد . علاوه بر آب ، باد نيز سبب Wedering فرسايش شده است .در سمت شمالی کوه حفره بسيار بزرگی ديده می شود که توسط کوه کنده شده است .
ب) حيات وحش منطقه :
به سبب عدم دسترسی افراد مختلف به منطقه ، حيات وحش اين کوه دست نخورده باقی مانده است . حيواناتی نظير کهليک ، کرتن کله ، اوغلان يولاشی ، پروانه و مار و قورباغه و حتی لاک پشت ديده شده است .
ج) بررسی هوده ر قالاسی
در وهله اول آنچه که از اين قلعه به نظر می رسد وجود ديواره های سنگی قلعه می باشد – مثل تمام ديواره های قلاع مختلف . ولی مادر مورد به ديواره ای برخورد نکرديم . بر عکس به سنگهايی برخورديم که ممکن است در زمانهای گذشته در ديوار قلعه مور داستفاده قرار بگيرد اين سنگها بزرگ از پای کوه تا دامنه آن بر کرات ديده می شود . عليرغم وجود اين سنگها نتوانستيم حدود ديواره ها را از هم تشخيص دهيم . آسانترين راه ورود به دخمه ها و اطاقهايی که اوغلان قالاسی و قيز قالاسی ناميده می شوند از بالای کوه می باشد . با صعود به قله کوه اشراف بر دشت سلماس و راه کراروان روی سلماس – عثمانی کاملاً مشخص است . از اينجا از طريق راهرويی دالان مانند به اولين قلعه می رسيم . مردم به اين دخمه ((اوغلان قالاسی)) گويند شکل و شمايل اين دخمه عيناً مثل دخمه قارنی ياريق می باشد . و همين مشابهت شکل اطاقها ، ي:ی بودن اقوام سازنده آنرا نشان می دهد . اين دخمه ها نمی توانسته محل سکونت دائمی افراد بشری باشد چرا که انسانهای اوليه در دوران عصر حجر حدود 15 هزار سال پيش در غارهاي طبيعی که بوفور در آذربايجان يافت می شود زندگی می کرده اند در حاليکه اين دخمه ها کاملاً دست ساز بوده و شکل هندسی خاصی که حاکی از تکامل ذهن و فکر بشر در اعصار بعد می باشد را در خود جای داده است . شکل 2 و 3 بنظر می رسد اين دخمه ها در موارد مذهبی استفاده می شده . سنگ – کوه در ميان ترکان ( چه قديم و چه معاصر) از اهميت ويژه ای برخوردار بود . ترک ها کوه را حامی ، پدر ، برکت و نيرو بخش و پروردنده می شمرده اند . بطوريکه هنوز هم ايلات سبلان ، به کوه ساوالان ((سلطان ساوالان)) سوگند می خورند . ترکان آلتای معتقدند که قهرمانان از روح کوه پديد می آيند .خپلی بئل کور اوغلو – که بعضی ها اين قلعه را به وی نسبت می دهند – نيز کوهی است که قهرمان ما را پناه می دهد . زيارتگاههايی که امروزه در آذربايجان تحت عنوان ((اوجاق)) ها به چشم می خورد اکثراً در دامنه ها و قلل کوههای رفيع تعبيه شده که گويای اهميت وجودی اين کوهها در زندگی اجتماعی ترکان قديم بوده . طبق عقايد شامانيستی – فلسفه قديم ترکان که بقايای ان امروزه نيز در ميان ترکان ديده می شود – قام ها (رهبر مذهبی ترکان) با گوک تانری – خدای آسمانها – در ارتباط بوده اند بی شک کوهها می توانسه اين ارتباط را نزديک تر بکند . وجود زيارتگاه بابا ارزن Baba arzan در اينجا نيز به شکل مذهبی کوه در دروان معاصر دامن زده است بطوريکه اهالی روستاهای اطراف مقبره اين پير را زيارتگاه خود کرده اند .
شکل دخمهکاملاً هندسی و شبيه شکل مکعب مستطيل می باشد در اولين دخمه قلعه هوده ر سکوها و چاهی بيضوی شکل وجود دارد که علت وجودی اين چاه در اطاقی سنگی معلوم نيست در اين دخمه بر عکس قارنی ياريق ، اطاقکی نيز در بغل آن تعبيه شده است که حجره ها و زاويه های امروزين صوفيان و مريدان اهل حق را به ياد می آورد.
ايوان موجود در جلوی دخمه نيز منحصر بفرد می باشد و در هيچ يک از دخمه های سلماس ديده نشده است . برای ورود به دخمه دوم ((قيز قالاسی)) بايد دوباره به قله کوه صعود کرده سپس از جنوب کوه به پايين برويم هنگام نزول به اين دخمه پلکانهايی B گانه ای که بطرز خشن تراشيده شده است مشاهده می شود اين پلکانها در کاظيم داشی و قارنی ياريق هم ديده شده اين دخمه تفاوتهايی چندی با دو دخمه قبلی {قارنی ياريق و اوغلان قالاسی} دارد . اولاً اين دخمه تقريباً دايروی شکل بوده ثانياً از اين دخمه دايروی شکل سه دخمه تقريباً مستطيل شکل کنده شده است . در اين دخمه ها هيچ نوع چاه و سکويی که قبلاً در دخمه ها ی قبلی بود ديده نشد .
اين دخمه سه گانه را مردم محل ((قيز قالاسی)) می نامند . محققان معتقدند مردم قديم با اطلاق قلعه ها و پل ها و کوهها به دختر (قيز) سعی در بيان اين مطلب بودند که اين قلاع مانند دختران دست نيافتنی و ناگشودنی هستند . قيز قالاسی در سراسر آذربايجان (باکی ، ميانا، سلماس ، و ... ) ديده می شود . در اين ميان بعضی ها هم معتقدند آنچه که قيز قالاسی ناميده می شود در حقيقت ((اوغوز قالاسی)) می باشد که به قيز قالاسی تبديل شده است .
از ديگر سو محليان معتقدند که کور اوغلو قهرمان نامدار آذربايجان – روزگاری در اين قلعه سکونت داشته و سه همسرش را در اطاقهای سه گانه اين دخمه سکونت می داده است . جالب اينجاست که الکساندر خودزکو – دانشمندی که در اواسط قرن نوزدهم برای نخستين بار ترجمه ای از کوراوغلو را به انگليسی انتشار داد و اين داستان را به جهان علم معرفی کرد – کوراوغلو را بر اساس اظهارات مردم آذربايجان ساکن دژی به نام چنلی بئل واقع در دره سلماس و سه راه خوی – ارض روم معرفی می کند .
بنا بر اين هيچ بعد نيست چنلی بئل نام برده شده خودزکو همان ((هوده ر قالاسی)) امروزين سلماس باشد که در سر راه خوی و مشرف بر جلگه سلماس بنا شده است .


سير تاريخی قلعه :
پيدا شدن تکه ای کوچک از سنگ اوبسيدين obsidian که به طرز ماهرانه ای تراش داده شده و شايد تکه ای از يک آلت برنده قديمی می باشد ، اين قلعه را به دوران ميانه سنگی (حدود 15 هزار سال قبل) می برد . به ديگر سخن در دوران ميانه سنگی که هنوز مردم آذربايجان با فلزات آشنايی نداشتند در اين کوه ساکن بودند . سفالهای بدست آمده از اين کوه و قلعه نيز حاکی از از استقرار مردمی است که با صنعت سفالگری آشنايی داشته اند . در اکثر سفالهای بدست آمده شکل منحنی (موج) بچشم می خورد که شايد سمبلی از ردوهای پای کوه باشد . از اين نوع سفال ها در زينجير قيز قالاسی تمر Zincir ديده شده است . سفالهای ديگری نيز بدست آمده که شکل هندسی خاصی نظير خطوط موازی و شکسته در آن ديده می شود . بی شک اين محل يک قلعه اوراتويی بوده که چهار هزار سال پيش از قلاع مدافع دشت اولهو (سلماس قديم) شمرده می شد .نام اين قلعه معلوم نيست ولی مشخص است که از سال 622 م تقريباً (1375 سا ل قبل ) به نام ((هوده ر)) ناميده می شد است .
جريان از اين قرار است که ساسانی در سال 614 م به اورشليم که در آن زمان از امپراطوری روم بود حمله و آنجا را با خاک يکسان کردند با تلافی اين حمله در سال 622 م . هراکليوس امپراطور روم با ترکان خزر پيمانی بست و طی ان از آذربايجان به قلمرو ساسانی حمله کرد . در اين ميان از خيل 120 هزار نفری قشون ائتلافی 45 هزار نفر آنر اترکان خزر تشکيل می دادند . ستون ائتلافی تا نزديکی سلماس پيشروی کرد ولی به عللی نامعلوم در سلماس ترکان خزر پيشروی نکرده در سلماس و مناطق اطراف ماندگار شدند .
به احتمال قوی نام هوده ر از کلمه خزر گرفته شده با تبديل ((د)) به ((ز)) و ((ه)) به ((خ)) جالب اينکه محله ای امروزه در اورميه هازاران ناميده می شود که بيانگر خزران می باشد.
در اين قلعه سفالهای لعاب داری بدست آمده که می توان آنها را به اواخر دوران ساسانی و دوران اسلامی مربوط دانست .
بدين ترتيب اين قلعه در دوران اسلامی نقش بسيار مهمی در تاريخ سلماس ايفا کرده که متاسفانه حافظه تاريخی نتوانسته آنرا به يادگار بسپارد . در دوران صفويه اين قلعه از قلاع محکم و استوار شمرده می شد . جالب ترين حادثه اين قلعه مربوط به اوايل دوران قاجاريه و طغيان جعفر قلی خان دؤنبولی در آن بود . فتحعليشاه قاجار پس از دفع مخالفان و مدعيان سلطنت آذربايجان برای استمرار حاکميت خود، پسرش عباس ميرزا نايب السلطنه را به تبريز فرستاد و از اين پس تبريز و آذربايجان وليعهد نشين قاجار شد و به تدريج اهميت سياسی خود را باز يافت . عباس ميرزا در سال 1214 ه . ق به تبريز آمد و مشغول سروسامان دادن به اوضاع مملکت شد در همين حين خبر آوردند که جعفر قلی خان دونبولی که بعد از برادرش حسين خان دونبولی حکومت خوی وسلماس را در دست گرفته قصد طغيان دارد . عباس ميرزا برای اطمينان از اينکه وی لياقت جانشينی حسين خان را دارد او را به تبريز احضار کرد . جعفر قلی خان مجبور به آشکار کردن موضعش شد و از پذيرش دستور عباس ميرزا امتناع کرد و شروع به استحکام قلاع سلماس نمود . از جمله قلعه های چهريق و هوده ر و قارنی ياريق . عباس ميرزا پس از دريافت خبر طغيان وی به قصد سرکوبی وی قشونی مرکب از سواره و پياده تهيه و در يام مستقر شد و از آنجا دستور حمله به سلماس را صادر نمود . جاسوسان جعفر قلی خان به سرعت خبر حرکت عباس ميرزا و قشون مسلح وی را به اطلاع جعفر قلی خان رساندند وی پس از دريافت اين خبر بسرعت شروع به سربازگيری از ايروان تا قارص کرده و خود را برای دفع حمله عباس ميرزا آماده کرد . جمع قشون وی را 15 هزار نفر نوشته اند ولی واضح است که اين رقم گزاف است خاصه آنکه مدت قشون گيری کم بوده . جعفر قلی خان برای امنيت بيشتر و حفظ سلماس در قبال حمله عباس ميرزا ، قلعه هوده ر را تسخير و اهالی آنجا را قتل عام کرد و زن و فرزندانش را به اسيری گرفت . در اين طايفه حيدراملو که جزو اتباع عثمانی بودند برای کمک به نزد وی شتافتند و جعفر قلی خان را بيش از بيش بر عقيده خويش مستحکم و استوار نمودند . جعفر قلی خان پس از اين اقدامات امنيتی برای بستن راه سلماس ، دشت سلماس را به آب بست و لکستان را مسدود کرد . بطوريکه تصرف سلماس از شرق غير ممکن شد و تنها راه نفوذ پيشروی به سلماس از طريق کوههای شکر يازی و گردنه قره تپه و هوده ر امکان پذير شد و اينراه نيز بخاطر استحکام هوده ر و قطع راههای موجود توسط قوای جعفر قلی خان تقريباً بعيد بنظر می رسيد . با ايجاد اين مواضع جعفر قلی خان بيش از پيش بر پيروزی خود و حکومت بر کل آذربايجان اميدوار شد .
جاسوسان عباس ميرزا در نزديکيهای سلماس خبر از ايجاد چنين استحکاماتی را به اطلاع وی رسانده و پيشنهاد کردند – همانطوريکه جعفر قلی خان نقشه کشيده بود – ابتدا هوده ر تصرف سپس از طريق هوده ر به سلماس راه يابند . از طرفی تصرف هوده ر منوط به گذشتن قشون عباس ميرزا از باريکه سلماس – مغانجوق بود قشون عباس ميرزا پس از صوابديد امور در 7 ربيع الاخر 1214 ق . از باريکه سلماس – مغانجوق گذشته ولی ديری نپائيد که حملهجعفر قلی خان با شدت هر چه تمامتر از قلعه هوده ر آغاز شد .
عباس ميرزا فوراً ميمنه سپاه را به نظام الدوله – ميسره را به سليمان خان قاجار و قلب را به ابراهيم خان قاجار سپرده و جناح را به احمد خان مقدم بيگلر بيگی تبريز و مراغه سپرده خود فرماندهی کل قوا را بر عهده گرفت . چندی از حمله قشون نگذشته بود که سپاه عباس ميرزا شکست خورده عقب نشينی کردند . گر چه تلفات اين عقب نشينی بعلت ايجاد باتلاق در پشته سر قشون عباس ميرزا زياد بود و ليکن به تدريج با درايت عباس ميرزا سپاه انضباط خود را بدست آورده و به حمله دست زدند . در اين حملات جعفر قلی خان با دادن 5 هزار کشته و اسير شکست خورده با ماکو عقب نشينی کرد و هوده ر به دست قشون عباس ميرزا افتاد و گويا منهدم شد . پس از اين فتح فرمان حکومت سلماس بنام پير قلی خان شام باياتی صادر شد .
نقل است که پير قلی خان شام باياتی جعفر قلی خان را تا گردنه قره تپه سلماس تعقيب و در آنجا به وی رسيد جعفر قلی خان تفنگ مشهور خود را و دنباله آنرا به سوی پير قلی خان دراز کرد و گفت : بس نيست ؟
پير قلی خان فوراً تفنگ را گرفت : به سلامت ، برو ، جعفر قلی ! و اين نحوه رفتار سپاهيان بود . آن تفنگ را در زمان حکومت قاجار با ياقوت مرصع کرده و در آيينهای رسمی در حضور پادشاه يکی آنرا بر دوش می نهاد . سازنده آن علی کريمه ای تفنگساز بود .



[5] ملك زاده ديلمقاني، توحيد، سلماس ذر سير تاريخ و فرهنگ آذربايجان ، سلماس 1378

موقعيت تركان آذربايجان در دوره قاجاريه (تعداد بازدید:36)


قسمت اول توحيد ملك زاده
با شكست آخرين مقاومت خانات آذربايجان ـ خانات خوي و سلماس ـ در 7 ربيع الثاني 11214 ( 8 سپامبر 1799) آقا محمد خان قاجار رسما آذربايجان را تحت قلمرو خود درآورده و ضمن پايان دادن به حكومت ديگر خانات مستقل آذربايجان ، زمينه وحدت سياسي دوباره آذربايجان را بوجود آورد.
از همان اوايل حاكميت قاجاريه در آذربايجان ، آذربايجان نه تنها موقعيت سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خود را از دست نداد بلكه اعتبار پيشين خود در دورة صفويه را به عنوان قلب امپراطوري صفويه ـ قاجاريه حفظ كرد حتي شاهان قاجار براي تلقين ضمني اين موضوع، بطور سنتي آذربايجان و تبريز را مقر فرمانروايي وليعهد ـ شاه آينده كشور ـ قرار دادند. در دوره قاجاريه نيز وليعهد قاجار ـ حكمران آذربايجان ـ بدون توجه به دربار قاجاريه در تهران، مقر حكومتي خود را اداره مي‌كرد.
اولين حكمران آذربايجان در دوره قاجار وليعهد فتحعلي شاه قاجار، شاهزاده عباس ميرزا بود. در زمان وي تبريز پايتخت آذربايجان نيز رسما دارالسلطنه ناميده شد . و وي پس از الحاق رسمي شمال آذربايجان به روسيه و منعقد معاهدات گلستان ( 12 اكتبر 1813) و تركمنچاي (22 فوريه 1828) رسما در تبريز ساكن و در راس قواي مسلح آذربايجان قرار گرفت. 2
ادوارد براون انگليسي مساله حكمراني وليعهد قاجار در آذربايجان را از بعد ديگري بررسي مي كند و مي نويسد : « بايد دانست كه گماردن وليعهد به حكمراني آذربايجان، در سلسله قاجاريه مبني بر مصلحت بزرگي است. سكنه آذربايجان همه ترك هستند بطوريكه گفتم زبان آنها تركي مي باشد و از دو طرف، مجاور با قفقازيه و عثماني مي‌باشند و دو كشور مزبور نيز محل سكونت تركها است . سكنه آذربايجان از لحاظ زبان و رسوم زندگي با تركهاي مجاور خيلي قرابت و مشابهت دارند. و دولت ايران پيوسته بيمناك است كه مبادا آذربايجان به قفقازيه يا تركيه منظم شود. بهمين جهت همواره وليعهد را به حكمراني آذربايجان مي‌گمارند كه بتوانند بهتر آذربايجان را تحت كنترل خود داشته باشند و نيز به خود ساكنان آذربايجان بفهمانند كه دولت ايران بر آن ايالت قائل به احترام و اهميت خاص مي‌باشد.»3
گروته فرانسوي نيز كه در زمان عباس ميرزا به آذربايجان سفر كرده بود مي‌نويسد : «حكمراني آذربايجان نيز به عهده اوست. معمولا بعد از مرگ پادشاه، وليعهد از تبريز به تهران فراخوانده مي‌شود. بي‌دليل نيست كه سلسله قاجار براي ايالت آذربايجان اين قدر اهميت قائل شده است زيرا اكثر اهالي آذربايجان را تركها تشكيل مي‌دهند كه از حيث نژادي با قاجارهاي تركمن خويشاوند هستند».4
نگاهي به تاريخ تركان قاجار
اولين سلطان قاجاريه ، «آقا محمدخان» ، كه گروته وي را از تركمانان دانسته است. از طايفه «آشاغي باش» تركان قاجار مي‌باشد. تركان قاجار جزو تركان آذربايجان بودند. نسب آنان از طايفه «سالور» يكي از 24 قبيله مشهور تركان «اوغوز» مي‌باشد. قاجارها قبل از ورود به آذربايجان و سكونت در ايروان و نخجوان، در قرن هشتم هجري (14 ميلادي) ابتدا به شام رفته و دويست سال قبل از حمله مغول وارد آذربايجان شدند.5 در پي‌ريزي حكومتهاي ترك خاورميانه شركت داشته و در زمان شاهان صفويه جزو قيزيلباش‌ها و سپس شاهسونها گرديدند. در زمان‌هاي بعد براي دفع تركمنان شرق خزر قسمتي از آنها از آذربايجان هسته اوليه صفويه ، رهسپار استرآباد و گرگان شدند.6 اين گروه مهاجر ، پس از نادرشاه افشار توانستند به تنهايي اقتدار را در دست گرفته و حكومت قاجاريه را تاسيس نمايند. آذربايجان بعدها به تصرف قاجارها درآمد و پس از يك دوره اقتدار خان‌ها و بيگلربيگ‌ها در هر يك از شهرهاي آذربايجان ، آذربايجان توانست بصورت متمركز اداره گردد.
و پس از يك دوره اقتدار خان‌ها و بيگلربيگ‌ها در هر يك از شهرهاي آذربايجان ، آذربايجان توانست بصورت متمركز اداره گردد.
در تاريخ دوره پهلوي نسبتهاي ناروايي به آقا محمدخان قاجار نسبت داده شد كه قسما مردود مي‌باشد. وي برعكس نوشته‌هاي دوره پهلوي، نه تنها سنگدل نبود بلكه بسيار حساس بوده و چون ديگر تركان، به موسيقي علاقمند بود. شاهزاده عضدالدوله از نوه‌هاي وي در كتاب تاريخ عضدي مي‌نويسد : « هر وقت حالت خوشي از برايش دست مي‌داد و دماغي داشت دوتار كه زدن اين ساز در ميان تراكمه معمول است مي‌زد.»7
از اوايل قاجاريه روند همگرايي با اقتدار روس در منطقه در ميان بعضي از خوانين گرجستان و آذربايجان شروع شد.
آقا محمد خان جهت جلوگيري از اين امر و سركوب متخلفين به قره‌باغ آذربايجان لشكر كشيد تا از آنجا رهسپار تفليس و گرجستان شود ولي در 21 ذيحجه 1221 قمري ( 1 مارس 1807 م) به دست خدمتكارانش كشته شد و اردوي قاجار از هم پاشيد. دومين سلطان قاجاريه ، «فتحعليشاه» ، ملقب به خاقان ، برادرزده آقا محمد خان توانست قدرت را به دست گرفته و تاج سلطنت را بر سر گذارد. در زمان وي فاجعه‌اي آذربايجان را در گرفت، و آن اشغال شمال آذربايجان توسط روسها بود.
پس از چندين سال جنگ، عباس ميرزا مجبور به عقد قرارداد هاي گلستان (12 اكتبر 1813) و تركمنچاي (22 فوريه 1828) شد كه طي آخرين عهدنامه، نهر «ارس» مابين دو دولت روس و قاجار قرار گرفت.
روسها پس از اشغال آذربايجان ، ساكنان مسيحي آنجا ، خصوصا مناطق اورميه، خوي و سلماس را تشويق به مهاجرت به مناطق شمالي ارس كرده و ساكنان ترك مناطق ايروان ، گنجه، قره‌باغ و گوگچه را به جنوب ارس منتقل ميكردند.8 در اين نقل و انتقالات قريب هشتاد هزار مسيحي به شمال منتقل شدند.
سيستم اوغوزي در دربار فتحعليشاه
دربار فتحعليشاه نيز براساس سنت اوغوزي ترتيب داده شده بود. شاهزده عضدالدوله مي‌نويسد : « زوجات خاقان روزي يك ساعت حق حضور داشتند. مثل سلامهاي رسمي بزرگ حاضر مي‌شدند. قاجاريه يك سمت مي‌ايستادند و مابقي در صف ديگر به ترتيب شئونات پدر خود مي‌ايستادند. ايجاد اين سلام از زمان خاقان شهيد آقا محمد شاه و ياساي آن حضرت بود. در موقع سلام يك نفر يساول زنانه درب اطاقهاي آنها به آواز بلند اين عبارت تركي را مي‌گفت : « خانيم لار گلير». خانها منتظر وقت و گوش به آواز يساول بودند و به سلام مي‌آمدند.9» آن ماري شيمل از علاقمندي فتحعليشاه به هنر، خصوصا خوشنويسي ياد مي‌كند.10
اوضاع آذربايجان در زمان فتحعليشاه
آذربايجان در زمان قاجاريه يكپارچه تحت فرمانروايي عباس ميرزاي وليعهد اداره مي‌شد. گاسپار دورويل كه در سال 1819 به آذربايجان سفر كرده، فرمانرواي آذربايجان را شخص عباس ميرزا ذكر نموده و از اداره شهرهاي مهم آن زمان آذربايجان نظير ، تبريز ، اورميه ، خوي ، مراغه ، مرند ، ايروان ، نخجوان ،اهر، اردبيل و ميانه تحت حاكميت خان يا بيگلربيگي سخن به ميان مي‌آورد11 و درباره زبان مردم آذربايجان مي‌نويسد : « هر يك از اين زبانها مورد استفاده خاص دارد مثلا تعداد بسياري از افراد با اينكه به زبان فارسي كاملا مسلط هستند ترجيح مي‌دهند به تركي كه زبان متداول در قشون است صحبت نمايند. ضمنا آنهايي كه به اين زبان آشنايي دارند مي‌توانند در تمام قاره آسيا به سهولت مسافرت نمايند. زبان عربي فقط در امور و مسائل مذهبي مورد استفاده قرار دارد.»12
ژوبر فرانسوي نيز كه در زمان فرمانروايي عباس ميرزا به آذربايجان آمده، در سفرنامه‌اش ضمن شرح قيافه عباس ميرزا و فتحعليشاه و اوضاع دربار آنها درباره مملكت محروسه قاجاريه مي‌نويسد : « اگر از او « فردي» درباره ميهنش بپرسند او نمي‌گويد كه ايراني هستم. اين نوع نامگذاري عمومي را در ايران نمي‌شناسند ولي او مي‌گويد : من افشارم، من زندم ، من بختياري‌يم و اين بستگي به آن دارد كه از كدام تيره‌اي باشد.13»
اطلاعات مندرج در سياحتنامه ژوبر از نفوس ممالك مختلف قاجاريه جالب است:
ايروان 000/200/1 نفر، گيلان 000/250 ، عراق 000/500/1 ، خوزستان 000/300 ، آذربايجان 000/400/1 ، مازندران 000/750 ، فارسستان 000/700 ، خراسان 000/700 نفر
و درباره نفوس اقوام مختلف چادرنشين آن زمان مي‌نويسد :
تركها 000/420 ،كردها 000/88 ، عربها 000/130 ، لرها 000/124 14.
عليرغم حاكميت سياسي روسها در آذربايجان آنسوي ارس ، رفت و آمدهاي عشاير و مردم عادي آذربايجان در مناطق آنسوي و اينسوي ارس ادامه داشت و اين امر مشكلاتي براي هر دولت بوجود مي‌آورد. تا اينكه پس از 17 سال از عقد معاهده تركمنچاي و اتمام جنگ در سوم ژوئيه 1844 مقررات پاسپورت براي آذربايجانيان دو سوي ارس برقرار گرديد و اتباع آذربايجاني دو سوي ارس رسما داراي پاسپورت و دولت جداگانه گرديدند.
عباس ميرزا و شخصيت نوگراي وي
عباس ميرزا فرمانرواي آذربايجان (وفات 1249 ق 1834 م) به تصريح نويسندگان داخلي و خارجي و سفرايي كه با وي ملاقات داشته‌اند شخصيتي نوگرا داشت و بصورت عملي و كاملا مصمم در جريانات روز آن زمان آذربايجان شركت داشت و مصمم به همگرايي تمام اركان سياسي ـ اداري ـ اجتماعي آذربايجان با دنياي نوين و اروپا بود. وي پس از شكست از روسيه و الحاق ولايات شمالي آذربايجان به روسيه ، به تاسي از سلطان سليم سوم(امپراطور عثماني) نظام جديد ارتش را برقرار كرد. شش هزار سرباز مجهز به توپ و تفنگ براي تجهيز يك كارخانه توپسازي و يك كارگاه توليد تفنگ سرپر اقدام و دارلترجمه‌اي براي كتب راهنماي نظامي مهندسي در تبريز بنا نهاد.15»
وي از سال 1228 قمري (1813) در آذربايجان سيستم واكسيناسيون و در سال 1238قمري (23 ـ 1822) به منظور جلب مهاجران اروپايي به خاك آذربايجان، اقداماتي كرد. در سال 1240 (25 ـ1824) چاپخانه سربي مجهز ديگري در تبريز تاسيس نمود. گفتني است قبلا نيز در سال 1233 (18 ـ 1816) ميرزا زين العابدين تبريزي چاپخانه‌اي از روسيه آورد. نخستين كتاب چاپ شده درتبريز كتاب «فتحنامه» ميرزا ابوالقاسم قائم مقام بود.
از ديگر اقدامات مفيد عباس ميرزا اعزام دانشجو از خانواده‌هاي آذربايجاني به اروپا براي تحصيل در رشته‌هاي علوم نظامي ، مهندسي، طب و نقشه‌برداري بود. در سال 1226 (1812 ـ 1811) ميرزا محمد كاظم و حاجي بابا افشار به انگليس فرستاده شدند كه پس از بازگشت آنان ، در سال 1235 (20 ـ 1819) حاجي بابا پزشك ويژه عباس ميرزا شد. برادر وي نيز براي تحصيل در رشته مهندسي معدن به روسيه فرستاده شد. چهار سال بعد در سال 1814 ميرز ا جعفر مشير الدوله براي تحصيل مهندسي، ميرزا رضاي صوبه‌دار براي توپخانه، ميرزا جعفر براي شيمي و طب، ميرزا صالح مترجمي زبان انگليسي ، محمد علي چخماق از براي آموزش فنون كليد و قفل سازي به اروپا اعزام شدند16 كه همگي با دست پر به آذربايجان بازگشتند.
اعزام دانشجو به اروپا و اقدام به تعليم و تربيت آنان و تامين نيروي انساني براي اداره آذربايجان در سيستمي كه روسا و خوانين آذربايجان «خواندن و نوشتن» را خلاف حيثيت خاني و رياست مي‌پنداشتند و معتقد بودند كه خان بايد شمشير خوب بزند و ورزش قلم را بقول آغا محمد خان كار « فرني خورها» مي‌دانستند17» چقدر مشكل بود كاملا قابل درك است.
عباس ميرزا جهت جلوگيري از ولخرجيهاي دربار و جلوگيري از مصرف پارچه‌هاي خارجي دستورات اكيدي صادر كرد. به همت وي ميرزا رضاي تبريزي ، آثار تاريخي ولتر، پطر كبير وغيره را به فارسي ـ زبان ادبي آن دوره ـ ترجمه و در سال 1247 ق (2 ـ 1831) ميرزا رضاي مهندسي بخش نخست كتاب « انحطاط و سقوط امپراطوري روم» اثر گيبون را ترجمه و براي مطالعه به دربار عباس ميرزا تحويل داد.
عباس ميرزا همچنين با استفاده از كادر آموزش ديده دانشجويان اعزام به خارج ، سيستم نوين اداري در آذربايجان برقرار كرد. مي‌دانيم در زمان سلطنت آقا محمدخان ، وي هم خزانه‌دار ، هم مستوفي و هم صاحب ديوان بود.18 مستوفي صدراعظم در سال 1221 (1857 ـ 1856) فتحعليشاه را به تاثير از الگوي عثماني به تاسيس وزارتخانه‌ها تشويق كرد. فتحعليشاه نيز كابينه‌اي چهار نفره بوجود آورد كه سمت رسمي نداشتند. در سال 1239 (24 ـ 1823) ابتدا وزارت خارجه و سپس داخله ، ماليه و فوايد عامه تاسيس شد 19 بنابراين، شاه، صدراعظم و چهار وزير و اولين دولت به شكل نوين در دربار قاجار بوجود آمد.
عباس ميرزا فرمانرواي آذربايجان و وليعهد دربار قاجار به در سال 1249 ق. يكسال قبل از وفات فتحعليشاه درگذشت و فتحعليشاه فرزند وي محمد ميرزا را وليعهد و فرمانرواي آذربايجان تعيين نمود. يكسال بعد فتحعلشاه نيز درگذشت و سلطنت به محمد ميرزا ـ محمد شاه بعدي ـ رسيد. از اولين اقدامات محمد شاه پس از استقرار در تهران تفويض صدارت عظماي كل ممالك محروسه قاجار به حاجي ميرزا آقاسي متولد ايروان بود. حاجي ميرزا آقاسي اصلا از تركان بيات بود. تركان بيات نيز يكي از 24 قبيله تركان اوغوز بود. وي «تركها را بيش از ديگران ترجيح مي‌داد»20 دربار محمد شاه قاجار نيز يك جمع آذربايجاني بود.
ادامه دارد ...

salmas adı

بي ترديد يکي از مناسبترين وسيله شناخت اوضاع فرهنگي و ائتنيکي يک منطقه و در عين حال پيچيده ترين وسايل شناخت آن ، مسأله نام و وجه تسميه مناطق جغرافيايي مي باشد كه بررسي صحيح وجه تسميه از طرفي مي تواند به روشن شدن وضع اقوام در دوره هاي باستان کمک شايان توجه کند و بالعکس تعبير اشتباه مي تواند سبب گمراهي علمي گردد.
نخستين گام در هر تجزيه و تحليل علمي،تعيين معني کلمات است.بالطبع اين امر مستلزم مقايسه و مقابله کلمات با کلمات ديگر زبانهاي خويشاوند مي باشد، ولي بديهي است نخست بايد مشخص نمود که زبان مورد نظر ما با کدام زبانها قرابت دارد. براي تشخيص اين امر بررسي سوابق تاريخي منطقه و اسناد ومدارک کافي کمک شايان توجه مي کند. در دوره معاصر براي اولين بار کسروي سعي در تحليل اتيمولوژي اسامي جغرافيايي در آذربايجان نمود. ولي از آنجائيکه وي به تاريخ باستان آذربايجان توجهي نداشت و ريشه تمام لغتهاي آذربايجان را فقط وفقط در داخل زبانهاي هند و اورپايي جستجو مي کرد نتوانست به معناي صحيح نام اين مناطق جغرافيايي پي ببرد و مي گويد:((اگر در آذربايجان هم به نامهاي رودها و کوهها و آباديها بپردازيم يک رشته از آن نامهاييست که معناي روشني ندارد همچون تبريز و خوي و سلماس و اورمي و ويجويه و ليل آوا و الوار و آستارا و اوجان و ارس و ازناب و بسياري مانند اينها[1]. ودر جايي مي نويسد: ((ما هيچ مانندگي ميانه انها با زبان هاي آريان نمي بينيم مانند خوي و سلماس و اورمي و مانند اينها[2])).
از ديگر سو با توجه به عدم بررسي علمي و صحيح اسامي خاص جغرافيايي در آذربايجان شاخه اي از اتيمولوژي (وجه تسميه شناسي)با عنوان FOLK etymology (وجه تسميه عاميانه) در اکثر شهرهاي آذربايجان به وجود آمد،که انواع و اقسام وجه تسميه عاميانه و نه علمي در آذربايجان از اين نوع مي باشد. كسروي با انتقاد از اين گونه تاريخ نگاري و بررسي وجه تسميه شهرها و مناطق مي نويسد:

« اعتراض ما بر مؤلفان اسلام از اين رو است كه بيشتر بلكه همگي شهرهاي ايران و عراق را پديد آورنده پادشاهان دانسته و از قواعد مسلمه پنداشته‌اند كه هر شهري را بايد شهرياري بسازد و برخي پادشاهان بنيادگذاردن ده شهر بيشتر را منسوب كرده اند. شگفت تر آنكه برخي مؤلفان فرنگي هم به نوشته‌هاي اين مؤلفان قيمت داده به تقليد از ايشان ساختن برخي شهرها را به پادشاهان منسوب مي سازند.»[3]
شهر سلماس نيز از اين روش بررسي ناصحيح و غير عملي برکنار نمانده و وجه تسميه عاميانه هاي زير گوياي اين موضوع مي باشد.

نگاهي به وجه تسميه هاي عاميانه سلماس:
الف)جمعي معتقدند که نام اين شهر بدين علت سلماس شد : فردي به نام ((سليم))در روزگاران قديم حاکم سلمــاس بوده اسـت. او مــدتها در مقابل تهـاجم قشون عـثماني مقاومت مي کند. سليم که از قضا فردي مسيحي است؟ عاقبت شکست خورده دستگير و در حضور مردم حلق آويز مي شود و از آنجايي که فرمانده قشون به آويزان کردن سليم به ترکي فرما مي دهد: ((سليمي آس)). از آن زمان به بعد نام اين شهر :((سليمي آس)) يا همان ((سلماس))مي شود.
در ردّ اين وجه تسميه عاميانه گفتني است که براي اولين بار در تاريخ بعد از اسلام،نام سلماس در اوايل اسلام در سالهاي 19 يا 20 هجري قمري به عنوان شهري که ماليات آن به بيت المال موصل ريخته مي شده ثبت است وجالب اينکه در آن زمان نه دولت عثماني وجود داشت و نه تاريخ سلماس – همان طوري که خواهيم ديد – به ياد دارد که حاکم اين شهر يک نفر مسيحي باشد آن هم به نام سليم . بنابراين اين قصّه سنديت تاريخي ندارد و ساخته عوام مي باشد.
ب)عده اي نام شهر سلماس را مشتق از نام پادشاه آشور ((سلمنصر))مي دانند. اعتماد السلطنه در اين مورد مي نويسد:
((باني اين شهر علي التحقيق،سلماسار سيّم است از پادشاهان بني عآشور که هشتصد سال قبل از تولد حضرت عيسي عليه السلام بوده و به کثرت حروب و لشکرکشي شوق و اشتغالي تمام داشته است.در بدو جلوس بر سرير سلطنت موروث از بلاد ونقاط حکام و عُمال بر اوعاصي شدند من جمله ملوک ارمن بودند و فرمانگزاران آتروپاتان که امروز به لفظ آذربايجان موسوم و مشهور گرديده است.
سلماسار بدواً لشکر به تنظيم ارمن و آتروپاتان کشيد و آن حدود را در تحت اطاعت خود در آورد و در اين مدت قلعه اي در سرحد آرمن و آتروپاتان به نام خويش بنا نهاد و در آنجا ساخلوي دائمي قرار دادند که هميشه محل اقامت دسته اي از قشون بود. اما اسم آن قلعه از کثرت استعمال تغيير يافته،سلماسار را سلماس خواندند[4].)).
گرچه از حمله سلمنسر/سالماسار به قبايل اورارتو و ويران کردن سرزمينشان کتيبه هايي در دست است[5] ولي در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد که ملتي، نام دشمن را نام شهرش قرار دهد. جداي آن چنانچه در تاريخ سلماس خواهيم ديد شهر بزرگ اولهو در زمان اورارتو در مکان فعلي سلماس قرار داد و در تاريخ سلماس از استقرار آشوريهاي استيلاگر در زمان اورارتوها و آذربايجان نشاني نيست و بنابراين وجه تسميه فوق نيز دور از واقعيت است.
ج)عده اي نيز نام سلماس را مشتق از نام سلم پسر پسر فريدون اساطيري مي دانند. در حاليکه مي دانيم بر طبق اساطير بخش روم از آن سلم بوده در حاليکه سلماس در هيچ دوره اي از تاريخ باستان سلماس در اختيار روم نبوده است.

د)عده اي نيز سلماس را مشتق از فعل ((سالماق)) در ترکي به معني ((انداختن))مي دانند،که نمي تواند مبناي بررسي وجه تسميه سلماس باشد.
ﻫ)عده اي سلماس را مشتق از کلمه ((سولماز)) مي دانند. سولماز در ترکي به معني ((پژمرده نمي شود))مي باشد.
با اينکه سلماس در طي تاريخ و در طي قرون و اعصار گذشته عليرغم روبرو شدن با حوادث وحشتناک هستي را از کف نداده و ((سولماز))مي تواند وجه تسميه مناسبي براي سلماس باشد ولي اين مسأله نمي تواند مبناي صحيح براي وجه تسميه شهر باستاني سلماس باشد.
و) اولياء چلبي جغرافيدان عثماني قرن 17 ميلادي ضمن ديدار از سلماس مي نويسد :
« قلعه سلماس يعني شهر دئلماس باني اوليه‌اش بوذر جمهر است. در وادي بابركتي واقع است. بخاطر كثرت گاو و گوسفند و فراواني لبنيات بوذر جمهر نام دئلماست به آن شهر داده‌است (دل + ماست). هولاكو ضمن اردوكشي به بغداد عليه عباسيان اين شهر را تاراج كرده است سپس وزير جهانشاه به نام سلماس! اين شهر را تعمير كرده و نام سلماس به آن شهر داده است[6]
نوشته هاي شگفت‌انگيز اولياء چلبي درباره سلماس را خوانديم و تنقيد اين نوشته عجيب و عاري از حقيقت را به خوانندگان محترم ارجاع مي كنيم.

وجه تسميه نوين سلماس:
( سلماس در تركي باستان به معناي
الهه شادي بخش
مي باشد )

مورد ديگري که در طي بررسي هاي علمي درباره وجه تسميه سلماس کاملاً ناشناخته مانده و مي تواند اساس بررسي وجه تسميه نوين سلماس باشد بررسي اشتقاق سلماس از کلمه((آس)) مي باشد.کلمه "آسAS" يا "آز AZ که" در اسامي خاصي مانند ((سيواس)) ((آستارا/ آس+تارا))((آذربايجان/ آذ+ آر+باي+جان) ) ((آسپاراخان)) ((ميناس))و غيره نيز ديده مي شود نام يکي از اقوام باستاني و مهشور ترک مي باشد که در طي تاريخ بسيار درخشيده اند.
کلمه ((آس)) مشتق از کلمه آشينا / آسينا Asina مي باشد.آشينا يا آسينا گرگ باستاني ترکان مي باشد که در بسياري از داستانها و اساطير ترکان باستان نقش مادر،راهنما و هدايت گر دارد. بر طبق اين اعتقاد گرگ خاکستري يا(بوز قورد)قبل از دآمداري ترکان مقدس، شمرده مي شده و همين اعتقاد امروزه به اشکال مختلف در ميان ترکان معاصر از جمله آذربايجانيان ديده مي شود مانند (قورد الي)((دست گرگ))که براي شفاي بيماران به کار ميرود و خواب ديدن گرگ که نشانه سرور و خوشبختي است و غيره[7] .
در کتيبه هاي باستاني ترکان- کتيبه هاي اورخون و کول تيگين – مربوط به قرن(Vll)ميلادي به کرات از آسها نام برده شده است. در کتيبه کول تيگن در خط 24-23 داريم:
ترکي باستان : Cöldi Az ari byltum. Özom Az Jirim,any bil.
(ترکي 1300 سال پيش):چوئلده آز اري بولتوم. اوزوم آز ييريم.آني بيل.
ترکي معاصر:آز چولرينده،آز((ار))((کيشي))تاپديم،بيل منيم يئريم آزدير.
فارسي :در سرزمين آس،مرد آز را پيدا کردم، بدان که من از سرزمين آز/آس هستيم.
همچنان که مشاهده گرديد، ((آس / آز))اولي مفهوم مکاني و ((آس / آز))دومي به معني ((انسان يا قبيله))مي باشد. با نظري به مندرجات سنگ مزار کول تيگين معلوم مي شود که مردمان قبايل ((آز/آس))اسبان خود را نيز به اين نام مي خواندند.کلمه آذر به نوشته قربان مراغه لي در کتاب ديوان لغات الترک محمود کاشغري ((پدر گرامر نوين ترکي)) تحرير در قرن چهارم هجري – به معني خوش نيت، شاد، خوش طالع مي باشد که در زمان هاي باستان به ((الهه شادماني)) و ((الهه محبت))نيز اطلاق مي شود.[8]
جزء اول کلمه سلماس يعني سالم /Salm نيز مي تواند از مصدر ((سالماق))به معني انداختن باشد. با توجه به توضيحات فوق مي توان سلماس را به معني ((الهه شادي بخش))يا ((الهه محبت ده))تعبير و تفسير کرد. چرا مردمان باستان اين نام را براي شهر ما انتخاب کرده اند تحقيقات مفصل آينده مي تواند پاسخگوي اين سوال باشد.


افسانه مجعول زاورند :
نام قديم سلماس زاورند نبوده است

دير زماني است در اکثر کتب تاريخي جديد منطقه، نام ارمنی ((زارواند/زاروند))نام قديم (سلماس) قيد مي شود . شگفت اينکه اين موضوع حتي در کتا ب درسي جغرافياي استان آذربايجان غربي نبز ديده مي شود.
پاره اي کتابها مدعي هستند که اين نام يعني((زاروند)) در ميان مردم سلماس رايج بوده و توسط آذربايجانيان و اهالي سلماس به کار برده مي شد.
گفتني است اساس اين ادعاها بي پايه مي باشد. نام سلماس در هيچ دوره تاريخي ((زاروند))نبوده و بالطبع مورد استعمال اهالي سلماس نبوده و آنچه که از قول پاره اي جهانگردان ومورخين نقل مي گردد بکلي بي پايه مي باشد چرا که نام سلماس به عنوان شهري ماليات ده در آذربايجان در سالهاي 19 و 20 هجري قمري در کتب معتبر تاريخي ثبت گرديده است و علاوه بر آن در هيچ منبع معتبر تاريخي اين نام واهي براي سلماس ديده نشده است. بنابراين اين موضوع که نام قديم سلماس ((زاروند)) بوده کاملاً بي پايه و بي اساس بوده و وظيفه تمام سلماسي هاي متعهد مي باشد که به حيات اين افسانه واهي و مجهول پايان دهند.



نام قديم سلماس
مطالعه تاريخ نشان مي دهد نام اوليه شهر سلماس در حدود سه هزار سال قبل اولهو Olho بوده که اين شهر در غرب سلماس امروزي جاي داشته است. پس از نابودي اين شهر توسط آشوريها شهر ديگري در اين منطقه ايجاد مي گردد که به استناد منابع رومي((سيمباسا/ سيمباکا )) ناميده مي شد. ((سيمباسا))ي دو هزار سال قبل مندرج درکتب تاريخی بسيار شبيه سلماس مي باشد. پس از اسلام نام سلماس به عنوان شهري معتبر در آذربايجان تثبيت مي گردد. درجنگهاي صفوي – عثماني ، شهر سلماس بکلي تخريب و اهالي آن کوچ مي کنند. با اينحال شکوه و عظمت پيشين سلماس قديم سبب مي گردد عليرغم نابودي شهر، نام سلماس براي کل منطقه باقي بماند. بنابراين از اواسط صفويه تا اوايل دوره قاجار در منابع تاريخي اگر از سلماس نامي برده شده منظور منطقه سلماس است نه شهر سلماس. اين موضوع در کتب مختلف تاريخی و جغرافيايی به صراحت آمده است. در اوايل قاجارآبادي ديلمقان حصار کشي شده به عنوان مرکز سلماس انتخاب مي گردد. مرکزيت ديلمقان براي منطقه سلماس تا سال 1309 شمسي معتبر بود تا اينکه زلزله مشهور اين سال به حيات ديلمقان پايان داد.
چند ماه بعد به کوشش حکومت وقت زميني در شمال ديلمقان(محل شهر فعلي سلماس) به اهالي داده شد و پس از ترسيم نقشه و شروع احداث خانه ها و ادارات دولتي نام شهر جديد الأحداث((شاهپور))نام گذاري گرديد. پس از روي کار آمدن حکومت دمکرات در آذربايجان از سال 1324 شمسي نام شاهپور به سلماس تبديل و تا اواخر سال 1325 (پايان عمر حکومت دمکرات آذربايجان) اين نام استعمال گرديد. پس از تصرف آذربايجان توسط ارتش شاه نام سلماس دوباره به شاهپور عوض شد و اين نام تا سال 1357 شمسي همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت تا اينکه مردم سلماس طي يک راهپيمايي در اربعين حسيني (جمعه 29 دي 1357) نام شهر خويش را دوباره سلماس ناميدند[9].

آيا كهنه شهر ، شهر قديم سلماس مي باشد؟
از دهه پنجاه هجري تفكر « شهر قديم سلماس ، كهنه شهر بوده است» در ميان بعضي نويسندگان رواج يافت زاهدي (1355) جليلي ( 79 –1380 ). ولي آيا واقعاً كهنه شهر امروزين ، شهر قديم سلماس بوده است. جواب اين سئوال منفي است و ما در فصل هشتم اين موضوع را به بحث خواهيم گذاشت.



وجه تسميه مناطق جغرافيايي سلماس(روستاها،کوهها،رودها و اقوام)

آختاخانا :(آفتاخاناAftaxana - Axtaxana )
نام روستايي در سلماس مرکب از دو کلمه آختا+ خانا.آختادر زبان ترکي به معني اسب مي باشد.ميرزا مهدي خان استرآبادي در کتاب وزين ((سنگلاخ))آختا،را نوعي اسب دانسته است[10] . بنابراين کلمه آختا خانا را مي توان به مفهوم سرزمين اسب يا زيستگاه و خانه اسب تعبير نمود. با توجه به استقرار هوريها در تاريخ باستان سلماس،کلمه آختاخانا نشاني از ا ستمرار سنت پرورش اسب در سلماس. امروز کلمه آفتاخانا نيز براي ناميدن روستاي فوق الذکر به کار مي رود. اين تبديل ناشي از تکامل زبان ترکي در زير شاخه تکامل صداها مي باشد مي دانيم که در زبان ترکي صداهاي((ف))و ((خ))قابل تبديل مي باشند مانند تبديل آغشين/آخشين به افشين.
آرزين Arzın :
نام نهري از رودخانه زولا که از وسط شهر سلماس مي گذشت.
وجه تسميه اين کلمه به روشني معلوم نيست ولي مي توان کلمه آرز/ ارس/آس را در ساختمان کلمه به خوبي ديد.
آغ اسماعيل Ağ İsmayıl :
نام روستايي در سلماس.مرکب از کلمه آغ +اسماعيل .در زبان ترکي ،آغ به معني سفيد مي باشد ولي در معناي مجازي اهميت و بزرگي كلمه را نيز مي رساند.
آغ برزه Ağ Bərzə :
نام روستايي در سلماس.مرکب از دو کلمه آغ+برزه.در زبان ترکي،آغ به معني سفيد مي باشد.مفهوم جزءدوم کلمه آغ برزه به خوبي معلوم نيست . در آذربايجان شمالي نيز شهري به نام برزع/ بردع وجود دارد.

آغ زيارت Ağ ziyarət :
نام روستايي در سلماس،کنار درياچه اورميه مرکب از دو کلمه آغ + زيارت.ر.ج توضيحات فوق شايد به سبب وجود زيارتگاهي،روستاي آغ زيارت وهمچنين نام آن شکل گرفته است.
آوقان داغ Avqan Dağ :
آوقان داغ يا آغ وان داغ،نام کوهي در جنوب سلماس.آوقان در تاريخ باستان به اقوام آلبان گفته مي شد به عبارت ديگرترکان آلبان ساکن در شمال آذربايجان،خود را آوقان مي ناميدند.داغ نيز در زبان ترکي به مفهوم کوه مي باشد بنابراين مي توان آوقان داغ را به مفهوم((کوه آلبان))ها نيز دانست. گفتني است آلبانها اولين آذربايجانياني بودند كه مسيحي گشتند. آنان عمدتا گريگوري مذهب بودند. امروزه اكثر كليساهاي منسوب به ارامنه در آذربايجان عبادتگاههاي تركان گريگوري مذهب بوده است.

اخيان Əxyan :
نام روستايي در سلماس.مرکب از دو کلمه((اخي)) و ((آن)) . اخي بنا به نوشته هاي محمود کاشغري در کتاب((ديوان لغات الترک))و يوسف بالا ساغون لو در کتاب ((قوتاد قو بيليگ)) در اصل به شکل ((اقي))بوده و تحقيقات زبان شناسان نشان مي دهد در حين مشتابهت ظاهري با کلمه((اخ))(برادر)عربي،هيچ ارتباط بين دو کلمه اخي عربي و اقي ترکي وجود ندارد[11]. با ر شد تصوف در شرق و انتقال مکتب تصوف شرق به آذربايجان و آناتولي سنت اخي گري که ريشه در اجتماع اقوام ترک زبان داشت به وجود آمد که در نوشته هاي تاريخي و سفر نامه هاي مختلف ازجمله سفر نامه ابن بطوطه به تفصيل صحبت شده است. اخي ها گروهي از مردم بودند که با شکلهايي منظم به افراد مظلوم ، فقير و نيازمند به انحاء و اشکال مختلف کمک مي کردند. شايد اين نام در سلماس يادگاري از همان سنت معروف ((اخي گري))باشد.

اره ويلƏrəvil :
نام بلندترين کوه و قله سلماس به ارتفاع 3409 متر در غرب سلماس. مرکب از دو کلمه اره/اره ن/ اره ته و ويل : اره شايد بازمانده اي از کلمه اره ته يا تمدن باستان سومري در آذربايجان باشد و اره ن نيز در ترکي قديم معناي جوانمرد و مرد دلير مي دهد. کما اينکه امروزه نيز کله ((ار))به مفهوم شوهر در ترکي امروز بين سلماس و آذربايجان است. ويل هم در توپونيم هاي بسياري در آذربايجان تکرار شده است:اردبيل،دبيل و ... و به نظر مي رسد مفهوم سرزمين را مي رساند.به نظر مي رسد که اره ويل به مفهوم سرزمين جوانمردان باشد.
اصلانيک Əslanik :
نام روستايي در غرب سلماس.کلمه اصلان به خوبي مشاهده مي گردد. اصلان يا ارسلان در زبان ترکي به مفهوم شير(حيوان)مي باشد.
انبت Ənbət :
نام كوهي در غرب سلماس در نزديکي شهر کهنه شهر. تحقيقات در مورد معناي اين نام ادامه دارد.

اوچ قارداش Üç qardaş :
نام کوهي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه اوچ((عدد سه))و قارداش به ((معناي))برادر اوچ قارداش به معناي سه برادر مي باشد. نام اين کوه از افسانه مشهور قارني ياريق سلماس گرفته شده است.
اولهÜlə, Üləq :
نام روستايي در جنوب غربي سلماس در نوشته هاي اداري((اولق))نوشته مي شود اين کلمه شباهت بسيار زيادي به نام باستاني سلماس در دوران اورارتو (4000سال قبل)يعني اولهو olho/ اولخوolxo دارد. چنين به نظر مي رسد کلمه اوله تغيير شکل يافته اولهو باشد که تا امروز به حيات 4000ساله خود ادامه مي دهد. جالب اينکه اين که اين روستا در محلي واقع است که گمان مي رود شهر باستاني سلماس در آنجا بوده باشد.


ايستي سو isti su :
نام روستا و آبگرمي در جنوب سلماس در سر راه به اورميه. مرکب از دو کلمه ايستي + سو .در زبان ترکي به مفهوم (گرم)و (آب)مي باشد.چنين به نظر مي رسد نام اين روستا آب گرم موجود در اين روستا اخذ شده است.
باري Bari :
نام روستايي در جنوب سلماس در محال انزل،کنار درياچه اورميه.به نظر مي رسد از کلمه((بارماق/ وارماق)) در ترکي باشد وارماق به مفهوم ((رسيدن))مي باشد.
باغچه جيک Bağçacik:
نام روستايي در جنوب شرق سلماس در کنار رود زولا.محصولات سيفي آن مشهور بوده و عمده سبزيجات سلماس و شهرهاي اطراف از آنجا به دست مي آيد.مرکب از دو کلمه ((باغچه))و ((جيک))مي باشد.(جيک)/ جوق پسوند تسغير در گرامر زبان ترکي مي باشد به نظر مي رسد با توجه به مزارع صيفي در منطقه اين نام براي اين روستا در نظر گرفته شده است.


باخشي کندي Baxşı kəndi :
نام روستايي در جنوب شرق سلماس مرکب از دو کلمه((بخشي/باخشي))و((کند)). بخشي يا باخشي در لهجه هاي ترکي ديگر(قزاق و قرقيز) باقسي و باکسي گفته مي شود و آن عبارت است از گروهي افراد که جوامع قديم ترک به مقام روحانيت امور مذهبي،وکالت،قضاوت و طبابت اشتغال داشته و با آواز خواني و پاره اي اعمال ريتميک همراه با ساز و قوپوز به درمان افراد بيماري مي پرداختند. اين نام در ميان ترکان اوغوز به ((اوزان))تبديل شده است.اوزان نيز در آذربايجان از قرن 10به بعد به ((عاشيق))تغيير نام داده است. کند نيز در ترکي به معناي روستا مي باشد.
بکيشلو Bəkkışli :
نام روستا و کوههايي در شرق سلماس.در نوشته هاي اداري به صورت((برگشاد))نوشته مي شود. بکيشلوها تيره اي از ترکان افشار مي باشند که در سلماس سکني گزيده اند. بي شک نام اين روستا از نام اين قبيله اخذ شده است.
بوروش قالان Buruş qalan :
نام روستايي در غرب سلماس مرکب از دو کلمه((بوروش))و ((قالان)) مي باشد. در ترکي((بوروش))به معناي((پيچيده))و ((فالان))به معناي((مانده))مي باشد.
تحقيقات در مورد علت ناميدن اين روستا به بورش قالان ادامه دارد.
بوي داش Boy Daş :
نام روستايي در جنوب شرق سلماس کنار درياچه اورميه در محال انزل . بوي در زبان ترکي دو معنا دارد يکي((قبيله))و ديگري((طول)). داش نيز علاوه بر مفهوم((سنگ))معناي((هم))را مي رساند.پس بوي داش به معناي هم اندازه و هم قبيله مي باشد.مانند قارداش((قارينداش))و يولداش((همراه)).


پالان توکن Palan Tökən :
نام کوهي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه((پالان))و((توکن)). توکن در زبان ترکي از مصدر ﺗﺆکمک به معناي ((ريختن))مي باشد.پس مي توان پالانﺗﺆکن را به معناي ((پالان ريز))تعبير کرد . شايد شيب زياد اين كوه سبب اطلاق اين كلمه به اين كوه شده است . تحقيقات در مورد علت ناميدن اين روستا به پالانﺗﺆکن ادامه دارد.در ارض روم ترکيه نيز اين نام ديده مي شود.
پته ويرPətəvir :
نام روستايي در جنوب شرقي سلماس داراي بستانها و باغات ميوه. مرکب از دو کلمه ((پته))و ((وير))در ترکي قديم . ما به کلمه ((بيتيک))به معناي دفتر و حتي بيتيک جي به معناي دفتر دار بر مي خوريم. پته شکل امروزين بيتيک به معناي ((پاره کاغذ،بُن،کوپنبرگ و...))مي باشد. وئر نيز از مصدر وئرمک به معناي ((دادن))مي باشد. پس پته وير به معناي ((جواز برگه را بده))مي باشد.شايد در زمانهاي قديم جواز عبور از شهري به شهر ديگر از اينجا صادر مي شده است.
پير چاوش Pir çavuş :
نام کوهي در جنوب شرق سلماس.مرکب از دو کلمه ((پير))و چاوش)). پير در فرهنگ عمومي آذربايجان به افراد عالي مقام مذهبي و عرفاني که به درجات عالي پرهيزکاري رسيده اند اطلاق مي شود. چاوش نيز به کسي گفته مي شود که در صف اول کاروان زايرين اوراد و شعارهاي مذهبي سر مي دهد.چاووش نام شخصي نيز مي تواند باشد.
پير چوپان Pir çoban :
نام کوهي در غرب سلماس.(پير.ر.ج توضيحات فوق)چوبان کلمه ايست ترکي الاصل.
پيه جوک Pəyəcük :
نام روستايي در جنوب شرقي سلماس.پيه جوک از دو کلمه ((پيه))به معناي طويله و جوک که علامت تصغير در گرامر زبان ترکي است تشکيل شده است.با توجه به رواج دآمداري در اين منطقه اطلاق اين نام به اين روستا چندان خالي از لطف نمي باشد.

تمر Təmər :
نام روستايي در جنوب شرقي سلماس . تمر/تامار/تامير اشکال قديم کلمه((ده مير))((آهن))مي باشند.قلعه مشهور ((زينجير قالا))در کوهي در نزديکي اين روستا قرار دارد.شايد به علت استحکام اين قلعه نظامي،نام ((ده مير/تمر))به آن گذاشته شده است. اهالی تمر از ترکان قاجار هستند.
تيز خراب Tız Xarab :
نام روستايي در جنوب شرقي سلماس.تيز در زبان سومريها به معناي تپه بوده و در ديوان لغات الترک به تَيِز به معناي تپه آمده است .قسمت مياني پاي انسان نيز در ترکي((ديز)) گفته مي شود که شايد اشاره اي است به برجسته بودن اين قسمت.اين کلمه در زبان فارسي به صورت ديز و دژ آمده است.[12]پس مي توان تيز خراب را به معناي تپه خراب،دژ خراب تعبير کرد.
چوبان لي Çobanlı:
نام روستايي در شرق سلماس،مرکب از دو کلمه چوبان و پسوند مالکيت لي.چوپان به نوشته دکتر محمد زاده کلمه ايست ترکي الأصل.چوبان لي ها به نوشته پروفسور بهارلي در اصل از طايفه چيني بوده و در آذربايجان آنسوي ارس به نام ((خان چوبان))مشهور هستند.
چهريق Çəhrıq :
نام روستا و قلعه اي در غرب سلماس.محل استقرار سيميتقو. فعلاً از قلعه چهريق خبري نيست و کل آن در اثر جنگهاي مکرر سيميتقو با نيروهاي دولتي به کلي تخريب شده است. اطلاعات دقيق درباره اين قلعه در انتهاي كتاب آمده است.
چيمن لر Çımənlər :
نام کوهي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه چيمن و پسوند جمع((لر/ لار))کلاً به مفهوم ((چمنها)).
حاتم دره سي Hətəm Dərəsi :
نام دره اي در جنوب شرقي سلماس در گردنه قوشچي با درختاني در خور توجه.شايد اين نام از نام ((حاتم))اخذ شده است.مردم سلماس اين دره را ((حه ته م)دره سي مي گويند.
حبشي Həbəşi :
نام روستايي در شرق سلماس در محال لکستان.تحقيقات در مورد وجه تسميه حبشي ادامه دارد.
حق وئران Həqveran :
نام روستايي در غرب سلماس.مرکب از دو کلمه حق و((وئران))از مصدر دئرمک به معني دادن.مي توان مفهوم اين اسم را به((حق دهنده))تعبير کرد.



حمزه کندي Həmzə Kəndi :
نام روستايي در شرق سلماس.کند در زبان ترکي همان ((روستا))مي باشد.حمزه کندي به معني روستاي حمزه مي باشد.شايدنام اين روستا از نام شخصي به نام((حمزه)) اخذ شده است.
خانادام Xanadam :
نام روستايي در شرق سلماس.مرکب از دو کلمه خانا و دام که هر دو در زبان ترکي به معني خانه مي باشد.
خان تختي Xantəxti :
نام روستا و قلعه اي در جنوب شرقي سلماس.به مفهوم((تخت خان))مي باشد فعلاً از قلعه مورد بحث اثري نيست. در زمانهاي قديم محل استقرار گروهي از قواي روس در منطقه بوده است. اين محل بعدا به پاسگاه ژاندارمري تبديل شد.
خانقاه Xənəyə:
نام روستايي در جنوب غربي سلماس.اجاق ((پير ميرانPİRMİRAN )) در اين روستا قرار دارد.شايد نام روستا به سبب خانقاه شخص فوق نامگذاري شده است.در بيشتر جاهاي آذربايجاني به نام خانقاه برمي خوريم.
خسروآ Xosrova :
نام روستايي در جنوب غرب سلماس.در نوشتجات اداري به صورت((خسرو آباد))نوشته مي شود مرکب از کلمه ((خسرو))و((اووآ)) اووآ در زبان ترکي معني جا و مکان را مي دهد مانند يوکسک اووآ،چوخور اووا و غيره.

خورخورا Xorxora :نام نهر و روستايي در جنوب غرب سلماس.اين نام در کتيبه هاي قديم آشوري به شکل هارهار Har Har ديده شده است.با توجه به قدمت اين نام تحقيقات در مورد وجه تسميه خور خورا ادامه دارد.
درزه کولان Dərzə kulan :
نام روستايي در سلماس.در مکاتبات اداري به صورت((درزه کنان))نوشته مي شود.تحقيقات در مورد وجه تسميه اين روستا ادامه دارد.
ديريش Diriş :
نام روستايي در جنوب سلماس.چمن آن مشهور و در ادبيات مردم سلماس تحت عنوان((ديريش چيمه ني))ناميده مي شود.به نظر مي رسد ديريش شکل ديگري از کلمه ((ته ريش))در ترکي قديم باشد که در ترمي قديم باشد که معناي ((نجات دهنده،نگهدارنده،و جمع کننده))آمده است.شکل نوين از اين کلمه مي تواند ده رله مک((جمع کننده))باشد.در قرن ششم ميلادي نام خآقان ترک ﮔﺆگ تورک با نام ((ايل ته ريش))يا جمع کننده يا جمع کننده ايل آمده است.
دئرعلي چاي ِDerəli çay:
نام رودي در سلماس که از کوههاي شمال غرب سلماس سرچشمه گرفته و به درياچه اورميه مي ريزد.نام اين رودخانه شايد از نام جغرافيايي ((دئرعلي))اخذ شده باشد.
دئريک Derik :
نام روستايي در غرب سلماس.شايد نام اين روستا از((دير))به معناي مکان مذهبي اخذ شده است.در دوره اورارتوها به کلمه باش ديريک (باش داراغ) بر مي خوريم شايد کلمه دئريک از اين نام اخذ شده باشد.

ريک آوا Rik ava – İlk ava :
نام روستايي در شمال سلماس.در مکاتبات اداري به شکل((ريگ آباد))تحريف شده در حاليکه اين روستا نه تنها اثري از ريگ نمي باشد بلکه آبادان و پر آب نيز مي باشد.آوا يا اووآ در ترکي مفهوم سرزمين را مي رساند مانندچوخوراووا،يوکسک اووا.معني قسم اول کلمه ((ريگ))معلوم نيست شايد همان ايلك تركي باشد.تحقيقات در مورد وجه تسميه ريک آوا ادامه دارد.
زولا Zola :
نام رود اصلي سلماس.زولا در اصل زولاق بوده در زبان ترکي به معني باريکه ((ق آن در طي زمان حذف شده است)).
زئوه جيک Zevəcik :
نام روستايي در جنوب غرب سلماس.با توجه به اينکه در زبان ترکي،تپه و جاهاي مرتفع (ذيروه)ناميده مي شود به نظر مي رسد اين روستاها به سبب قرار گرفتن در مکانهاي مرتفع زئوه ناميده مي شوند.
سارنا Sarna :
نام روستايي در جنوب غربي سلماس.در مکاتبات اداري((سرنق))نوشته مي شود.تحثقيقات در مورد وجه تسميه اين روستا ادامه دارد و لي نام اين روستا بسيار شبيه به نامهاي اورارتويي مي باشد.
ساري چيچک Sari Çiçək :
نام کوهي در غرب سلماس.مرکب از دو کلمه ساري به معني زردو چيچک به معناي شکوفه و گل.پس ساري چيچک به معناي شکوفه زرد مي باشد.
ساري داشSarı daş:
نام کوهي در غرب سلماس مرز تركيه .مرکب از دو کلمه ساري به معناي سنگ مي باشدپس ساري داش به سنگ زرد مي باشد.
ساورا Savra :
نام روستايي در غرب سلماس.در زبان مردم سلماس ساورا نيز گفته مي شود و در مکاتبات اداري((سوره))نوشته مي شود.تحقيقات در مورد وجه تسميه سوره/ساورا/ساورا ادامه دارد.به نظر مي رسد اين کلمه با نامهاي اورارتويي ((ساردور))((روسا))(چهار هزار سال قبل) ارتباط دارد.
سراي ملک Sərə Merih :
نام روستايي در شمال سلماس.سراي و ملک به معناي خانه و پادشاه و خان و مي توان نام اين روستا را ((خانه ملک))معنا کرد.
سلطان احمد Sulta Əhməd :
نام روستايي در جنوب شرق سلماس در محال لکستان،به نظر مي رسد سلطان احمد نام يکي از رﺅساي اين لک ساکن سلماس بوده است.
سيلاب Silav :
نام روستايي در شمال غرب سلماس در محال کوره سينلي.تحقيقات در مورد وجه تسميه ادامه دارد.
شکريازي Şəkər yazı :
نام روستايي در شمال شرق سلماس واقع در محال کوره سينلي مرکب از دو کلمه شکر و يازي به معناي نوشته و محوطه خارجی. به نظر مي رسد شکريازي به معني((نوشته شيرين))باشد.گفتني است نام يکي از آهنگهاي موسيقي عاشيقي ((شکر يازي مي باشد).
شورﮔﺅلŞor göl :
نام روستايي در جنوب شرق سلماس.مرکب از دو کلمه شور و ﮔﺅل به معني برکه و درياچه مي باشد.مي توان شورﮔﺅل را به برکه شور معنا کرد.

شيره کي Şirəki :
نام روستايي در شمال غرب سلماس.واقع در محال کوره سينلي.به نظر مي رسد((شيره کي))شکلي ديگر از نام طايفه سيراق / شيراق باشد.شيراق/سيراق ها 4-3 صد سال قبل از ميلاد در مناطق آسياي مرکزيکوبان- آذربايجان- قفقازمي زيستند. چنين به نظر مي رسد که سيراقها وابسته به ترکان ساق/ ساک بودند که در چند صد سال قبل از ميلاد نام اجداد خويش (سير/شير)آق را بر خود نهاده بودند. نام سيراقها در کتيبه هاي ترکي سده ششم ميلادي نيز آمده است.در خطوط 3 و4 کتيبه تونيوقوق، ((سير/شير)ها قومي ترک زبان معرفي شده اند. سيراقها بعدها وارد ترکيب ترکان اوغوز شدند. نام شهر((شيروان))مربوط به اين طايفه مي باشد.کوه معروف اورميه((سير داغيSIR DAĞI )) نيز به اين طايفه مربوط است.
شيرواني Şirvani:
نام روستايي در غرب سلماس.ر.ج توضيحات فوق.
صدقيان Sədəğan :
نام روستايي در شرق سلماس. واقع در محال لکستان.در ساختمان کلمه لغت ((صديق))ديده مي شود .تحقيقات در مورد وجه تسميه اين روستاادامه دارد.
صوفي آباد Sofı abad:
نام روستايي در غرب سلماس. در ساختمان اين کلمه،لغت صوفي ديده مي شود که بي ارتباط با تصوف نمي باشد. امروزه از اهل تصوف در اين مکان اثري ديده نمي شود.
علي بولاغي Əli bulağı :
نام روستايي در سلماس.مرکب از دو کلمه علي و بولاغ.بولاغ در زبان ترکي به معني چشمه مي باشد.پس علي بولاغي به مفهوم ((چشمه علي)) مي باشد.تحقيقات در مورد علت ناميده شدن اين چشمه به ((علي))ادامه دارد.
ايه ن Əyən :
نام روستايي در شمال غرب سلماس. ايه ن در تركي از فعل ايمك به معناي كج كردن است. ايه ن يعني كج كننده .تحقيقات در مورد وجه تسميه عيان ادامه دارد.

قاباق تپه Qabax təpə :
نام کوهي در جنوب شرق سلماس.مرکب از دو کلمه قره(سياه)و قاي.قاي هم به معني سنگ سخت و محکم مي باشد و هم نام قبيله اي مشهور از ترکان اوغوز مي باشد سلاطين عثماني از اين طايفه بودند .مي توان قره قاي را به معناي کوه سياه محکم با قاي(نام قبيله)سياه تعبير کرد.
قره سو Qərə su :
نام نهري در جنوب شرق سلماس.نرکب از دو کلمه قره به معني سياه و سو به معناي آب سياه.
قره قيشلاق Qərə qişlaq :
نام روستايي در جنوب شرق سلماس واقع در محال لکستان مرکب ازکلمات قره (سياه)و قيشلاق به معني اسکان زمستاني ايلات .شايد اين منطقه محل اسکان زمستاني عشاير لک بوده و سپس به روستا تبديل شده است.
قيزيل داغQızıl dağ :
نام کوهي در شمال سلماس.مرکب از دو کلمه قيزيل(سرخ)و داغ(کوه).کلاً به معناي کوه قرمز رنگ.به نظر مي رسد رنگ سرخ اين کوه باعث ناميده شدن قيزيل داغ شده است.
قيزيل کند Qızıl kend :
نام روستايي در سلماس.توضيحات فوق.
کانيان Kanyan :
نام روستايي در شمال شرق سلماس:در تلفظ محلي کانقيان kangyanlı (بانون غنه)تلفظ مي گردد و بي ارتباط با کلمه کانقيان لي/ کانقلي و کنگرلو نمي باشد.براي اطلاع بيشتر ر.ج ماده کنگرلو.
ﻛﺆچه ميش Köçəmiş :
نام روستايي در جنوب سلماس.در ساختمان ﻛﺆچه ميش،کلمهﻛﺅچمک ديده مي شود که حاکي از استقرار نظام ((کوچ))در اين روستا و يا اهالي آن بوده است.


کلشانKəlaşan :
نام روستايي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه کل((به معني گاونر))و آشان از مصدر آشماق معناي واژگون شدن بر طبق اظهار نظر معمرين منطقه،اين نقطه از سلماس،زمين نامساعد و گل آلود داشته است.
کئچل داغ Keçəl dağ :
نام کوهي در جنوب سلماس.داغ به معناي کوه مي باشد بنابراين کئچل داغ به مفهوم کوه عريان مي باشد.
کنگر لي Kəngərli :
نام روستايي در شرق سلماس واقع در محال لکستان.کنگر شکل ديگري از کلمه قانقاار مي باشد.کنگرلي ها يکي از مشهورترين و قديمي ترين ترکان ساکن آذربايجان مي باشند. درباره کنگرلي ها ر.ج به فصل صفويه ايل لک.
کوره سينلي Kürəsinli :
نام طايفه اي بزرگ در سلماس.کوره سين/ گيرسون نام منطقه اي در اناطولي مي باشد.براي اطلاع بيشتر(رجوع کنيد)موضوع کوره سينلي درفصل صفويه.
كهنه شهر Kğhnə şəhər
نام قصبه اي در غرب سلماس امروزين.مكان اين قصبه بعد از زلزله سال 1309به مكان امروزين آن منتقل شد. در مكاتبات فارسي تازه شهر مي نويسند.
گوبهGübə :
نام روستايي در سلماس.گوبه در ترکي به معناي بخيه مي باشد.
گولنGəvlən :
نام روستا و تفريحگاهي در جنوب سلماس.سر راه سلماس به اورميه.در نوشتجات اداري((گولان))نوشته مي شود.مرکب از دو کلمه ﮔﺅو / گه وکه در زبان سومري به معني گاو مي باشد .اين کلمه بعدها وارد زبانهاي ديگر من جمله فارسي شده است.پسوند((لان))پسوندي است.در ترکي و اسامي حيوانات وحشي به کارميرودمانندايلان،آصلان،طرلان،قاپلان،پاخلان((فلامينگو)) بنابراين معني آن گاو وحشي مي شود.در عين حال اگر رسم الخط ديگر آن يعني قولان/گولان را در نظر بگيريم معني اسب نر را مي دهد که در متن هاي قديم ترکي من جمله اوغوز نامه اويغوري به کرات ديده مي شود.اين اسم نيز يکي از اسامي قديم در سلماس مي باشد.
گولوزان Gülüzan :
نام روستايي در جنوب غرب سلماس.مرکب از دو کلمه ﮔﺆل (گل)و اوزان که نام قديم عاشيق ها قبل از دوره صفويه مي باشد. بي شک اين روستا در سده هاي قديم خواستگاه عاشيق هاي آذربايجان بوده است.امروزه از صنعت عاشيق در اين محل خبري در دست نيست. از زمان اورارتو ها ما كلمه گيلزان را داريم . اين دو كلمه بسيار به هم شبيه اند.
ﮔﺆيرچين قالاGöyərçin Qala :
نام روستا و قلعه اي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه ﮔﺆيرچين به معني کبوتر مي باشد. علت ناميدن اين روستا با ﮔﺆيرچين قالا معلوم نيست و تحقيقات در اين مورد ادامه دارد. قلعه و صخره معروف کاظم داشي در اين منطقه قرار دارد. در نوشتجات دوره صفوي به صورت گوگرچيلينگ آمده است.
لک Lək :
نام طايفه اي بزرگ در سلماس که عمدتاً در شرق سلماس ساکن هستند. براي اطلاع از سرنوشتِ اين ايل ر.ج فصل صفويه.
مافی کندي Mafıkəndi:
نام روستايي در شرق سلماس.مافي ها تيره اي از افشارها بودند که در سلماس ساکن بودند مافي کندي يعني روستاي مافي مي باشد.
محلم Məhləm :
نام روستايي در جنوب غرب سلماس. در ترکي به دوا و درمان((محلم ))مي گويند مثلاً در جمله((بينه،سينه نين محلمي دير))يعني لبو درمان سينه تنگي است.که عمدتاً داورهاي گياهي مد نظر مي باشد.

مغانجيق Moğancıq :
نام روستايي بر سر جاده سلماس به خوي.مرکب از دو کلمه مغان+( طايفه اي از آذربايجانيان كه روحانيون زرتشتي عمدتا از اين طايفه مي باشد.) و پسوند ((جوق))که علامت تصغير مي باشد شايد اسکان طايفه((مغان))در اين منطقه سبب ناميدن اين منطقه به مغانجيق شده است در صورت صحت اين امر،اين مکان مي تواند يکي از باستاني ترين نقاط سلماس باشد.براي اطلاع از سرنوشت مغان ر.ج فصل مادها.
مغول Moğul :
نام روستايي در شمال شرق سلماس است.شايد نام اين روستا بي ارتباط با طايفه مغولها نباشد.
ميناس Minas :
نام روستايي جنوب شهر سلماس.مرکب از دو کلمه مين به معناي و ((آس))که در وجه تسميه سلماس به تفسير شرح داده شده است.
وردان Vərdan :
نام روستايي در شمال غرب سلماس.از مصدر وارماق به معني گئتمک ((رفتن))چگونگي اين نام به روستاي نامبرده معلوم نيست.تحقيقات در مورد وجه تسميه آن ادامه دارد.
هفتوان Həftvan :
نام روستايي در جنوب سلماس.تحقيقات در مورد وجه تسميه اين روستا ادامه دارد.
ﻫﺆده ر Hödər :
نام روستا و قلعه اي در شمال غرب سلماس. ﻫﺆده ر تحريفي از خزر مي باشد.اين امربا تبديل((خ))و((ﻫ))به هم و ((د))و((ز)) به هم حاصل مي گردد. دخمه ﻫﺆده ر در کوههاي اين روستا قرار دارد.
يالقيز آغاج Ylgız ağac :
نام روستايي در شرق سلماس واقع در محال لکستان.مرکب از دو کلمه يالقيز((تنها))و آغاج (درخت)به معناي تک درخت.

ياوشانلو Yavçanlı :
نام روستايي در شرق سلماس واقع در محال لکستان.ياوشان نام گياهي خوشبو در مراتع آذربايجان مي باشد.شايد ياوشانلو تيره اي از ترکان لک بوده که با استقرار در سلماس نام خويش براين روستا نهاده اند.

يئنگي جي Yengi cə :
نام روستايي در سلماس .مرکب از دو کلمه يئنگي که در ترکي به معناي تازه مي باشد و شکل نوين آن يئني مي باشد.يئنگي دنيا= قاره آمريکا وجه يا چه پسوندي است براي اسامي.
يونجالوق Yoncaliq dağ :
نام کوهي در جنوب سلماس.مرکب از دو کلمه يونجا (يونجه)و پسوندمکاني لوق.کلاً به معناي يونجه زار . به احتمال شهر اورارتويي اولهو / اولخو در دامنه اين کوه قرار دارد.

همانطوريكه مشاهده شد اكثريت قريب به اتفاق مناطق جغرافيايي سلماس ريشه تركي دارند شايد تحقيقات ريشه‌اي در زمينه پروتوتوركولوژي دست ما را در تجزيه و تحليل اسامي جغرافيايي آذربايجان آزاد كند. براي مطالعه بيشتر درباره علم ايتمولوژي و توپونيم شناسي به منابع زير مراجعه نماييد:
1 – زهتابي، م.ت. ، ايران توركلري نين اسكي تاريخي I و II جيلد ، تبريز
2 – غيب الله يئف ، غياث‌الدين ،‌ آذربايجان توركلري نين تشكلّو تاريخينده‌ن ، باكي 1992

آثار باستاني سلماس
1 – آثار باستاني كوه پيرچاوش ميناس
2 – تپه قبرستان حق نظر وردان
3 – تپه حمزه كندي
4 – خرابه هاي شورگل
5 – قبرستان قديمي آخته‌خانه
6 – قبرستان قديمي مسحيان
7 – تپه شوريك
8 – كليساي قديمي وانگ
9 – كليساي قديمي
10 – كليساي قديمي قزيلجه
11 – كليساي هفتوان
12 – كليساي قديمي ماريعقوب (مارياتوس)
13 – محوطه باستاني هدر
14 – تپه آوب روستاي هدر
15 – تپه تمر
16 – محوطهشهر قديمي ديلمان
17 – قباق تپه
18 – محوطه باستاني گرنوگوگ (كوه نخود)
19- قلعه هاي باستاني قارني ياريخ، هوده ر ، كافير قلعه ، زينجير قلعه
20 – گؤل كهنه شهر
21- تپه هاي باستاني اطراف كهنه شهر


[1] كسروي ، كاورند كسروي ، ص 323
[2] همان ص 323
كسروي ، احمد ،‌ چهل مقاله كسروي ،‌ به كوشش يحيي ذكا ، تهران 1355 ص 117-1
[4] - اعتماد السلطنه،قبراط الماس في ترجمه سلماس

[5] دياکرنوف،تاريخ جهان باستان ج 1 شرق، ص 242
[6] ز.بايراملي ، ب.عزيزلي، آذربايجان اولياء چلبي نين 1654 نجو ايل سياحتنامه‌سي ، باكي 2000 ص 91

1- [7] براي مطالعه بيشتر ر.ج تورك ميتولوژي‌سي ، بهاءالدين اؤگل- آنكارا
بؤيوك تورك داستان لاري ، خيرالدين كالكان دلن ، آنكارا 2002
[8] سيدوف ،ميرعلي،آذربايجان خالقي نظين سوي ﻛﺆکونو دوشونورکن،ص16
[9] روزنامه کيهان يکشنبه 1 بهمن سال 1357 ص7
[10] سنگلاخ،ص 18
[11] چارشيلي،تاريخ عثماني ج.ص 125 و دانشنامه ايران و اسلام ماده اخي -
[12] ديوان لغات الترک،محمود کاشغري،ص549